سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اوّل کسی که از خاندان پیامبر آمادهء نبرد شد، علیّ اکبر فرزند امام بود. او زیباترین و خوشخوترین مردم زمان خود بود. روز عاشورا نزد امام آمد و اذن میدان خواست.. امام اجازه دادند و با چشمانی اشکبار او را بدرقه کردند. سپس فرمودند: « بار الها! بر این قوم گواه باش که به جانب ایشان جوانی رهسپار است که در صورت و سیرت و گفتار، شبیه‌ترین مردم به پیامبرت محمّد است. و ما هرگاه مشتاق دیدار پیامبرت بودیم، به چهره او می‌نگریستیم. خدایا! برکات را از اینان بردار و ایشان را سخت پراکنده و پاره پاره ساز و به راه‌های گوناگون بیفکن و والیان را هرگز از ایشان راضی مدار که آنان ما را خواندند تا یاریمان کنند، چون پاسخ دادیم ستم کردند و ما را کشتند.»

پس علی اکبر بر سپاه دشمن یورش برد و آنقدر دلاورانه با کوفیان جنگید که از بسیاریِ کشتگان به ضجّه افتادند.

سپس در حالی که زخم‌های بسیاری بر بدن داشت به نزد پدر بازگشت و گفت: «پدرجان! تشنگیم کشت و سنگینی سلاح توانم را برد. آیا آبی هست تا بر دشمنانت نیرو گیرم؟»

امام گریست و فرمود:«فرزندم! بر محمّد و بر علی و بر پدرت گران است که آنان را بخوانی و پاسخت ندهند.» سپس زبان علی را در کام گرفت و انگشتر خود را نیز به او سپرد و فرمود:«این انگشتری را در دهانت بگذار و به سوی دشمن برگرد که به زودی جدّت با جامی از بهترین نوشیدندی تو را سیراب خواهد کرد که پس از آن هرگز تشنگی نیابی.»

پس علی اکبر به میدان بازگشت و رجز خوان بسیاری دیگر از دشمن را از پای در آورد تا آنجا که نامردی در کمینش نشست و تیری بر گلویش نهاد و او را از اسب به زیر انداخت. سپس کوفیان بر وی یورش بردند و آنقدر با شمشیر بر بدنش زدند که آن را قطعه قطعه کردند...

 امام شتابان خود را بر جسم فرزندش رسانید. و سر علی رابه دامن گرفت. علی آرام و بی رمق، با لبهایی خشکیده از عطش، پدر را گفت: «پدرجان! اینک این جدّم رسول خداست که با جامی سرشار، مرا شربتی داد و می‌فرماید بشتاب بشتاب برای تو نیز جامی مهیاست.»

در همان لحظه بانویی شتابان از خیمه‌ها بیرون دوید و فریاد می‌زد: «ای محبوب دلم. ای میوه قلبم. ای نور دیده‌ام.» وقتی نزدیکتر آمد دیدند که او زینب کبری است که اینچنین در شهادت فرزند برادر بی تاب است.

سپس امام جوانان خود را ندا داد و فرمود: «بیایید و جسم برادر خود را بردارید.»
نوشته شده در  دوشنبه 87/10/16ساعت  1:29 صبح  توسط پویا پرتو 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
حسرت
جفای دوستان
نگفتم؟
اگه بخواند،میتونن
اگه قتل بود...
قِلاق سیا و روبا
اشک میریزد دلم
آن روزها رفتند
چرابرف نمیاد؟!
شنا بلدی؟
مراد
دزد
مواظب باشید
ایام عشق
انکار بی فایده است
[همه عناوین(147)][عناوین آرشیوشده]