سفارش تبلیغ
صبا ویژن

... و آنگاه شمر وارد گودال شد و روی سینه مبارک امام نشست. امام که در زیر لب مشغول مناجات و راز و نیاز بود بر روی سینه خود احساس سنگینی کرد. چشمان به خون آغشته‌اش را گشود و شمر را دید و فرمود: «بر جایگاه بلندی زانو زدی. چه بسیار که پیامبر خدا بر آن بوسه می‌زد. آیا مرا می‌شناسی؟»

شمر پاسخ داد: تو حسین پسر علی و فاطمه و فرزند رسول خدایی و بااینکه میشناسمت تو را می‌کشم. امام فرمود: « الله اکبر! خدا و پیامبرش راست گفتند که مردی پیس و دو رنگ که به سگ و خوک شبیه‌تر است تو را خواهد کشت...»

...

من نمی‌تونم بقیه‌اش را بنویسم...


نوشته شده در  چهارشنبه 87/10/18ساعت  3:1 صبح  توسط پویا پرتو 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
حسرت
جفای دوستان
نگفتم؟
اگه بخواند،میتونن
اگه قتل بود...
قِلاق سیا و روبا
اشک میریزد دلم
آن روزها رفتند
چرابرف نمیاد؟!
شنا بلدی؟
مراد
دزد
مواظب باشید
ایام عشق
انکار بی فایده است
[همه عناوین(147)][عناوین آرشیوشده]