سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عبدالحمید میرزا فرمانفرما ،از حاکمان عهد قاجار بود که در سال 1299 قمری به مدت 1 سال به حکمرانی کرمان منصوب گردید. وی فردی بسیار جلف و متهور بود و در تصمیم‌گیری‌هایش ، بر مبنای دل خود عمل می‌نمود و رعایت انصاف و عدالت را نمی‌نمود. در حالات وی گفته‌اند که وی گاهی در جواب سلام ، ناسزا می‌گفت و گاهی نیز دشنام دهنده را خلعت می‌بخشید. زمانی بی‌گناهی را می‌کشت وگاه از خطای مقصر مجرمی می‌گذشت!


یکبار وی چند تن از سران منطقه را به اتهام طغیان و سرکشی دستگیر و با غل و زنجیر روانه‌ی کرمان نمود. از جمله‌ی این سران ،حسین‌خان بود که به همراه فرزند خردسالش در غل و زنجیر، به زندان افتادند.این طفل در زندان به دیفتری مبتلا شد. حسین خان هرچه التماس و زاری کرد که بچه بیمار را از زندان آزاد نمایند که شاید بهبود یابد ،نتیجه نداد. افراد زیادی برای این امر نزد فرمانفرما واسطه شدند تا شاید این طفل را از زندان رها کنند ، اما سودی نبخشید. حسین خان بوسیله فردی به نام افضل به فرمانفرما پیغام فرستاد که حاضرم 500 تومان از تجار کرمان قرض و به شما تقدیم کنم تا کودک بینوایم را از پیش چشمم بیرون ببرید. اما فرمانفرما بازهم نپذیرفت. افضل گفت:آخر خدایی هم هست ، پیغمبری هم هست. ظلم است که پسری در کنار پدر در زندان بمیرد. اگر پدر گناهکار است ، پسر که گناهی ندارد. فرمانفرما جواب داد: در باب این مرد چیزی نگو که فرمانفرمای کرمان، انتظام مملکت خود را به 500 تومان حسین خان نمی‌فروشد!


بالاخره در همان روز، طفل در برابر چشمان اشکبار پدرش جان داد. اتفاقاً دو سه روز بعد یکی از پسرهای فرمانفرما به دیفتری دچار شد. هرچه پزشکان کوشش کردند سودی نبخشید. به دستور فرمانفرما 500 گوسفند در آن روز پی در پی قربانی کردند، اما افاقه نکرد و کودک جان باخت.


فرمانفرما در آن اوقات در حزن نونهال خانواده به سر می‌برد و شب و روز، هیچ استراحت نداشت. در یکی از روزها افضل که ندیم فرمانفرما بود نزد وی آمد. فرمانفرما با حالی پریشان و اندوهگین با صدای بلند به گریه افتاد و فریاد زد: افضل الملک! باورکن که خدایی نیست، پیغمبری نیست، هیچ کس نیست والا من پیرمرد قابل ترحم نبودم و دعای شبانگاهی من کاری نبود، لااقل به دعای این فقرا و قربانی 500 گوسفند و نذورات می‌بایست فرزند من نجات می‌یافت. افضل در حالی که فرمانفرما را دلداری می‌داد گفت: آقا! این فرمایشات را نفرمایید. زیرا که هم خدایی هست و هم پیغمبری و بالاخره کسی هست. اما بدانید که فرمانفرمای جهان نیز انتقام مملکت خود را به 500 گوسفند شما نمی‌فروشد!.


این سنت پایدار الهی است و هیچگاه ظلم و تبهکاری و تعدی به جان و مال مردم بی پاسخ نخواهد ماند.


اون دنیا که جای خود اما نمی‌دونم کی میشه حرام خوری های این حرام زاده ها دامن گیرشون بشه و خداوند سهم مظلومان را از تو شکمشون بکشه بیرون.

نوشته شده در تاریخ 82/8/85 ساعت 11:31


نوشته شده در  یکشنبه 85/11/8ساعت  1:53 صبح  توسط پویا پرتو 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
حسرت
جفای دوستان
نگفتم؟
اگه بخواند،میتونن
اگه قتل بود...
قِلاق سیا و روبا
اشک میریزد دلم
آن روزها رفتند
چرابرف نمیاد؟!
شنا بلدی؟
مراد
دزد
مواظب باشید
ایام عشق
انکار بی فایده است
[همه عناوین(147)][عناوین آرشیوشده]