سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سفر بسیار خوبی بود. یک زیارت دلچسب. یکی از بهترین زیارت‌هایی بود که رفته بودم.شاید به خاطر جو صمیمی دانشجوئیش بود. به یاد همه دوستان بودم. مخصوصا اینکه روز آخر هم رفتم اتاق اینترنت هتل و همه کامنت ها را خوندم و تو زیارت وداع همه دوستان خوبم را یاد کردم. در طول این چهار روز، سفرنامه‌ای طولانی نوشته بودم از وقایعی که برام اتفاق افتاده بود. اما خودم هم نمی‌دونم چی شده که الآن که اومدم، دلم راضی نمیشه بزارمش تو وبلاگ. اگه بعدا فرصت شد حتما گوشه‌هایی از آنچه تو این سفر بهم گذشت را براتون تعریف می‌کنم.

پ.ن: همین چند روزه یک مسافرت دیگه در پیش دارم. یک سفر متفاوت.


نوشته شده در  شنبه 85/12/19ساعت  1:34 صبح  توسط پویا پرتو 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
حسرت
جفای دوستان
نگفتم؟
اگه بخواند،میتونن
اگه قتل بود...
قِلاق سیا و روبا
اشک میریزد دلم
آن روزها رفتند
چرابرف نمیاد؟!
شنا بلدی؟
مراد
دزد
مواظب باشید
ایام عشق
انکار بی فایده است
[همه عناوین(147)][عناوین آرشیوشده]