سفارش تبلیغ
صبا ویژن

«مطهری پاره تن من بود». «آثار قلم و زبان او بی استثنا آموزنده و روانبخش است...». این جملات مهر تائید امام بر آثار شاگرد خوب خود بود. شاگردی که امام در سوگ او سیاه پوشید و اشک ریخت. همان امامی که با خبر شهادت دیگران، حتی فرزندش اقا مصطفی خم به ابرو نیاورده بود. مطهری در واقع تئوری پرداز آن انقلابی بود که امام رهبری‌اش را می‌کرد. امام همیشه تاکید کرده بود که انقلاب ما جایگزین تفکر اسلام ناب در برابر اسلام‌های متحجر، خودباخته، رفاه طلب و آمریکایی است. و در جایگزینی چنین تفکری، مطهری نقش اصلی را داشت. آثار او تبیین تئوری‌های ناب اسلام در باب عدالت، آزادی، نقش مردم، اهمیت دنیا، همه جانبه بودن دین، نفی ایمان بدون علم و علم بدون ایمان، شخصیت زن و خلاصه ترسیم عقلانی دینی جامع و پیشرو بود. به همین علت بود که در نظر امام فراموش شدن آثار مطهری به معنی فراموشی اهداف واقعی انقلاب بود و به همین علت بود که می‌فرمود: « نگذارید کتاب‌های این استاد عزیز فراموش شود.»

شهید مطهری

فردا روز معلمه. قرار هم هست که معلمان عزیز توی روزی که به نام خودشون مزین شده اعتصاب کنند. البته این قضیه دیگه اونقدر لوث شده که فکر نمی‌کنم این بازی جدید هم جواب بده. به نظر من این کار توی یک همچین روزی نوعی دهن کجیه. اصلا توهین به شخصیت شهید مطهریه. شهیدی که از بین اون همه صفات وجودی، معلمیش جلوه بیشتری نمود و همین باعث شد که این افتخار نصیب معلمان بشه که این روز به نام اون‌ها نام گذاری بشه.

امروز شنیدم که دو نفر از سر دسته های اصلی اعتصابات توی شهر ما، توسط اطلاعات جذب شدند. البته فقط چند تا سوال کرده‌اند و دوباره آزادشون کردند. خوب می‌شناسمشون. هر دوشون معلمم بودن. آقای « الف.ب» معلمی بود که سر کلاس درس، همش از شیفتگی‌های غربیش سخن می‌گفت. از خاطرات و آزادی‌ها و خوشگذرونی های اون طرف آب خودش هم می‌گفت. حتی یه روز از دختر های خودش هم یه چیزایی گفت!  آقای « الف.د» را هم خوب می‌شناسم. چندین سال معلمم بود. همیشه کارش این بود که سر کلاس‌هاش شبهه بندازه. اما پیش دانشگاهی که رسیدیم تا وقتی من سر کلاس بودم جرات نمی‌کرد حرفی بزنه. چون می‌دونست یکی هست که جوابشو بده و به بچه‌ها ثابت کنه که حرفاش چقدر بی پایه و اساسند. حالا یک همچین آدمایی شده‌اند علمدار اعتصابات صنفی! اونوقت آیا آدم می‌تونه باور کنه که این کار یک حرکت سیاسی نیست و فقط یک خواسته صنفیه؟! چند روز پیش یکیشون با آب و تاب فراوان می‌گفت: ما باید اونقدر به این اعتصاباتمون ادامه بدیم که خوانواده ها هم در حمایت از ما از خانه ها بریزند بیرون و یه چند تا شیشه بشکنند و بعد هم شورش بشه و نظام عوض بشه!!! تو دلم داشتم به این همه حماقت این معلم دانا می‌خندیدم. گفتم این همه دشمنان خارجی و نامردهای داخلی تو این همه سال این همه ترفند به کار بردند که این نظام را کله کنند، نتونستند، اون وقت حالا تو می‌خوای با این کارهات نظام را بر بندازی؟!
شکی در این نیست که بسیاری از معلمان از نظر معیشتی در مذیقه‌اند. اما مگر بقیه اقشار جامعه حال و روزی بهتر از اون‌ها دارند؟ البته فرق اون‌ها با این قشر فرهیخته در اینه که سلاحی به نام «بچه‌های بی گناه مردم» در دست بقیه اقشار نیست تا بتونند با استفاده از اون‌ها، گروکشی کنند. خداییش هم تو این چند ساله کم به معلمان رسیدگی نکردند. دائی خودم یه معلمه و این حرف اعتراف خودشه. خودم هم امسال که رفته بودم برای عید یه شلوار بخرم دیدم که یه خانم معلم چقدر بن از تو کیفش درآورد و به راحتی خرید کرد و رفت. اصلا این روزها توی چهار باغ که راه می‌ری کمتر مغازه‌ای را می‌بینی که در کنار بن پالایشگاه و بن شرکت نفت و بن ذوب آهن، ننوشته باشه « بن آموزش و پرورش هم پذیرفته می‌شود.» اما هیچ جا ننوشته بن کارگر بدبخت فلان کارخونه هم پذیرفته می‌شود! چون اصلا کارخونه بن به کسی نمی‌ده که حالا بخواد پذیرفته بشود یا نشود. اون کارگر هم ادعایی نداره. همون حقوق چند ماه عقب مونده‌اش را بدند کلاهش را هم به هوا میندازه.
یادمه ما دوم-سوم دبیرستان بودیم که این اعتصابات راه افتاد. اون روزا مثل حالا نبود که به بچه‌ها بگند برید خونه تا مامان‌هاتون ببینند ما اعتصابیم. اون روزها در مدرسه را می‌بستند و بابای مدرسه را هم ‌میگذاشتند دم در تا یه موقع کسی از مدرسه جیم نشه؛ و صبح تا عصر این بچه ها توی حیاط مدرسه سرگردان بودند. بچه های اکثر مدارس به هر بهونه‌ای از مدرسه در‌می‌رفتند حتی بعضیاشون فرار می‌کردند. یادمه توی یکی از همین روزها بود که برای کاری به یک دبیرستان دیگه رفتم. وقتی رسیدم دم در دیدم در را بسته‌اند و بچه ها دارند یکی یکی از دیوار مدرسه فرار می‌کنند! اما ما فرار نکردیم. ما موندیم و اعتراض کردیم. همون روزها جلوی دفتر مدرسه جمع شدیم و از دبیران خواهش کردیم سر کلاس‌هاشون برگردند. بالاخره اونقدر به اشکال مختلف اعتراض کردیم که دیگه مدرسه ما اعتصاب نمی‌شد. البته مدیرمون هم طرف ما بود و تلاش‌های اون هم بی تاثیر نبود. از طرفی خانواده‌هامون هم هر روز زنگ می‌زدند به مدرسه یا میو مدند و به این کار معلمان اعتراض می‌کردند. اما نمی‌دونم چرا دیگه حالا کسی این کارو نمی‌کنه؟ دیگه انگار بچه‌ها هم عادت کرده‌اند که ماهی چند روزشو مدرسه نرند! داداشم این روزها هر موقع امتحان داره شبش به جای اینکه بشینه درس بخونه همش می‌شینه دعا می‌کنه که فردا اعتصاب باشه! یه چند باری هم این دعاهاش به اجابت رسیده!
دیگه این کار خیلی از مزه افتاده. به نظر من هم فقط یک راه حل داره. اونم اینه که به جای دستگیری توسط اطلاعات و گنده کردن افراد، دولت یه فراخوان ملی بده و اعلام کنه که از خیل این جمعیت بیکار، نیرو می‌گیره. بعد هم همه این معلمایی که اینجور به این بچه‌های بی گناه خیانت می‌کنند و با سرنوشت اونا بازی می‌کنند را بریزه بیرون. یادمه همیشه می‌گفتند:‌« معلمی شغل انبیاست.» تو انشاهامون هم این جمله را خیلی به کار می‌بردیم. الآن داشتم با خودم فکر می‌کردم اگه انبیا هم می‌خواستند اعتصاب کنند اون‌وقت خدا چیکار می‌کرد؟ احتمالا خدا هم می‌رفت سراغ یه سری آدمای دیگه که قدر این رسالتی که بر دوششون گذاشته میشه را بدونند!

معلم - دانش آموز

پ.ن1: روز معلم را به همه معلمین عزیز و زحمت کش تبریک می‌گم.
پ.ن2:خواهشا دقت کنید: من این مطلب را در مورد همونایی نوشتم که گفتم، و گرنه به همه فرهنگیان عزیز(که در مقوله بالا نگنجند) ارادت دارم.


نوشته شده در  سه شنبه 86/2/11ساعت  2:32 صبح  توسط پویا پرتو 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
حسرت
جفای دوستان
نگفتم؟
اگه بخواند،میتونن
اگه قتل بود...
قِلاق سیا و روبا
اشک میریزد دلم
آن روزها رفتند
چرابرف نمیاد؟!
شنا بلدی؟
مراد
دزد
مواظب باشید
ایام عشق
انکار بی فایده است
[همه عناوین(147)][عناوین آرشیوشده]