سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این درگیری بین دانشگاه آزاد و دولت احمدی نژاد هم داره به جاهای باریکی کشیده میشه. امروز هم صحبت یکی از کارمندان دانشگاه بودم. حرف که به اینجا رسید چیزایی گفت که کله آدم سوت میکشید. حیف که الآن نمی‌تونم بنویسم.می خواستم بنویسم اما دیدم اگر بنویسم  خودم همین فردا صبح به اتهام براندازی نظام! از دانشگاه اخراجم و این بنده خدا هم از فردا به جای پشت میز نشینی باید بره با ماشینش مسافر کشی!

الآن می ترسم. شاید بهم بخندید . اما شما چه می‌دونید اینجا چه خبره. آره الآن می‌ترسم اما قول می دم به محض اینکه این دو ترم لعنتی تموم بشه، همه آنچه طی این چهارسال از کار اینا سر در آوردم را بنویسم. هرچند دیگه اون موقع شاید خیلی چیزا عوض شده باشه.

نوشته شده در تاریخ 18/7/85 ساعت 1:16


نوشته شده در  شنبه 85/11/7ساعت  7:43 صبح  توسط پویا پرتو 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
حسرت
جفای دوستان
نگفتم؟
اگه بخواند،میتونن
اگه قتل بود...
قِلاق سیا و روبا
اشک میریزد دلم
آن روزها رفتند
چرابرف نمیاد؟!
شنا بلدی؟
مراد
دزد
مواظب باشید
ایام عشق
انکار بی فایده است
[همه عناوین(147)][عناوین آرشیوشده]