• وبلاگ : پاك ديده
  • يادداشت : خرمشهر را خدا آزاد کرد
  • نظرات : 11 خصوصي ، 35 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    بسم رب الحسين(ع)

    سلام

    خيلي خاطره جالبي بود.من يه همچين چيزي رو قبلا هم خوندم اونم تو وبلاگ مزار شهدا.(البته اونجا نوشته بود افسر عراقي همش مي گفت فرمانده رو ببينم.هر چي نشونش مي دادن مي گفت نه با با اين نيست كه .فرمانده شما يكي بود سوار بر اسب سفيد و با پرچم سبز و نوراني بود).من از خوندنش خيلي تكون خوردم.درست مثل مطلب شما.

    راجع به دو پست قبلي:

    چسب پيوند:به نظر من اگه قلب آدما زخم خورده نباشه كه نمي شه اخه قلب شكسته قدر محبتا رو بهتر مي دونه ضمن اينكه خداوند فرموده:اني في قلوب المنكسرة

    پس اگه دلامون شكست همش نشينيم گريه كنيم .به اين فكر كنيم كه اين دل شكستن يه مقدمه است برا مهموني خدا.

    چه زود...:اين دوستتون هم مي تونست همون موقعي كه اين موضوع رو به خونواده اش گفت يه صحبتي هم با خونواده دختره مي كرد و اگه جواب مثبت بود يه صيغه محرميت كه بتونن با هم صحبت كنن تا درسشون تموم بشه.رفت و آمدشون هم مي تونست زير نظر خونواده ها باشه .درست همون كاري كه يكي از دوستان من انجام داد و مشكلي هم پيش نيومد.اين دوست شما اومده برا خودش دين رو چي تعريف كرده من نمي دونم اما همه ادماي مذهبي عاشق مي شن و اين دليل نمي شه كه كم كاري كنن .

    به هر حال اميدواريم از ناراحتيشون كم بشه چون مرور زمان همه چي رو حل مي كنه و موقعيت هاي بهتري براشون پيش بياد.

    يا علي