سلام.
البته اين يه احتمال قوي هست، نه يه حكم قطعي. چون يه بار با محمد آشنا شده و احتمالا اون موقع هم احساس مي كرده كه عاشق محمده؛ اما بعد كه وحيد رو ميبينه از اون خوشش مياد؛ شايد فكر ميكرده عاشق وحيده! مسلم رو كه ميبينه، ميفهمه تو عشق وحيد دچار اشتباه شده بوده. حالا نوبت مسلمه...
شايد به همين خاطر هست كه نميشه به احساساتش اعتماد كرد...
كاش قضيهي آشنايي مسلم رو هم نوشته بوديد...
اين نعمت بزرگيه كه همسر آدم صادقانه دوستش داشته باشه. خيلي ارزشمنده. با همين عشق و علاقهي صادقانه ميشه اميدوار بود كه دو طرف بعد از مدتي كاملا با هم مَچ بشن. محبت آدم رو وادار ميكنه به خاطر محبوبش خيلي كارها بكنه؛ حتي خلاف ميلش... همين كه مهدي مثل خودش نيست كه خيلي زود از خيلي دخترا خوشش بياد و فكر كنه عاشقشونه يعني امنيت رواني!
ببخشيد طولاني شد.