وقت داشت مساوي مي كرد .توي راه برگشت از محل كار بودم .........خسته و ناتوان . خودم خودم رو بيش از اندازه به كار ميكشم تا زخمهاي عميق سينه رو فراموش كنم .
پيروزيش يا عدم پيروزيش برام مهم نبود ............
داشتم به اين فكر ميكردم كه عزيز جانم با همراه زندگيش هميشه مشتاقانه دنبال مي كردن . اهل ورزش بودن و مربي تيمهاي شاخص استان . در زمينه هاي ديگر ورزشي ................
آره خبرش شيرين بود .....و اي كاش ما بر خلاف تهراني ها با فرهنگ باشيم . در تشويق تيممون.