• وبلاگ : پاك ديده
  • يادداشت : چقدر زود دير مي‌شود !
  • نظرات : 14 خصوصي ، 55 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    اي بابا بازم با اين حركات جونا مواجه شديم

    اولاكه خدا صبرش بده (((آقا حقشه چرا همچين كرده هيچ عقلي و منطقي نميگه كه اين كار رو بكنه ))

    حالا برم سر مسئله

    اقا چرا مسئله رو برا خودت بزرگ مي كني از يكي خوشت مي ياد دوستش دراي خوب شروع كن يه قلم وكاغذ در بيار بنويس هر چي خوبي داره يه طرف هرچي بدي داره يه طرف انتخاب كن يا اره پس برو دنبالش يعني به مامان بابا بگو برن سراغش يا هم نه ولش كن ديگه هم بهش فكر نكن

    حس و احساس و عشق و ... اين حرفاي جايي داره آقا

    در هر صورت مسائل قبل از اينكه بزرگ بشن بايد موشكافي بشن و تصميمي گيري

    بابا مصلحت و پصلحت و اين حرفا چيه چرا ما هميشه اشتباهات خودمونو با اين حرفا مي پوشونيم ..............

    هر كي خربزه مي خوره پا لرزش هم مي مونه

    همين ديگه .......................عاقلانه فكر كن و انجام بده

    ..........................ديويد رند .....................

    پاسخ

    سلام! ممنون از نظرتون. فکر مي کنم اين سنجش خوبي و بدي همان اول کار صورت گرفته و اين داستان مال بعده که خوبي ها بر بدي ها غلبه کرده و دل اين رفيق ما رو برده! البته من معتقدم احساس و عشق و اين حرف ها هم جايگاهي در اين گونه موارد داشته باشه!