سلام مجدد. نبودم. براي همين نتونستم سر بزنم. يك چيزي به ذهنم رسيده بود، حيفم اومد نگم:
- ديروز نوشتههاتون رو كه ميخوندم ياد شازده كوچولو افتادم!
- گاهي از پازلهامون چيزي نيفتاده، قطعهاي گم نشده، احتمالا بد كنار هم نشستن، خوب كنار هم جا نگرفتن؛ براي همين يه گوشهاش خالي ميمونه فكر ميكنيم گم شده... يه چند تاش رو كه برداريم و دوباره از اول با ترتيب درستش كنار هم بذاريم، ميبينيم كامل شد...
- اين جور احساسها رو (متاسفانه) زياد تجربه كردم!
مستدام باشيد.