سلام...
اتفاقآ هفته پيش (سر خاك داييم) دقيقآ داشتم به همين موضوع « نسيان » فكر مي كردم..موقعي كه بي تابي زن داييم،مامانم،دخترداييم و پسر داييم ها و يا حتي خودمو ديدم ، ياد دوسال قبل و فوت مادربزرگم افتادم و اينكه بعد هفته..بعد چهلم و بعدترهاش كم كم اينقدر مشغول روزمرگي ها شده بوديم كه يادمون رفت چقدر ناراحت بوديم..و اون روز هم به اين اميد بودم كه شايد اين رفتن ناگهاني داييم كمرنگ بشه واسه هممون...
البته هيچ وقت كه نمي شه منكر دلتنگي ها شد يا خاطرات شاخصُ فراموش كرد ولي همين قدرشم غنيمته!
---------------------
اما اينم بگم كه همين ديروز (نه! يكشنبه!) آرزو مي كردم كه اي كاش يك صحنه در حد يك دقيقه باز تكرار مي شد...تا مي ديدم چيزي (يا كسي؟!) كه نديدمشُ..........
هميشه خوب باشي...
----------------------
كيف كردي ايندفعه نظريات از خودم در وكردم؟!!!