سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امام علی(ع): أعجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ ٱکْتِسابِ ٱلإخْوَانِ وَ أعجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیَّعَ مَنْ ظَفَرَ بِهِ مِنْهُمْ.
ناتوان‌ترین مردم کسی است که در دوست‌یابی ناتوان است؛ و از او ناتوان‌تر آن که دوستان خود را از دست بدهد!

چند شب پیش یکی از دوستان، تو چت ازم پرسید: با توجه به این جمله: « توی این دنیای مجازی به دنبال دوستان حقیقی ام» - که گوشه سمت راست وبلاگت نوشتی- فکر می‌کنی تو این یکسال چقدر در دستیابی به این هدف موفق بودی؟
خودم خنده‌ام گرفته بود! و جوابم فقط یک کلمه بود: هیچی!
گفت چرا؟ براش یه مثال آوردم. از کسی که اکثر اوقات خواننده وبلاگم بود-و هست- نظرات خوبی هم می‌داد. اما تا همین اواخر نمی‌دونست من اصفهانیم! با اینکه من از بدو تاسیس پاک‌دیده در تعریف خودم گفته‌ام که «
اصفهان و زنده رودش را با هیچ کجای دنیا عوض نمی‌کنم
» اما می‌دونیداین دوستمون چی گفته‌بود؟ «وای شما اصفهانی هستید؟! من از کامنت نفر قبلی فهمیدم!» یعنی این همه مدت که میومده وبلاگ من و نظر هم می‌داده نکرده یک بار اون گوشه را بخونه ببینه من کیم!
در طی این یکسال دوستان زیادی پیدا کرده‌ام. دوستانی خوب! اما هنوز نتونستم از تو مانیتور بکشونمشون بیرون! بدیه این دنیای مجازی به اینه که هرچی هم خواننده‌های وبلاگت دائمی باشند و ارتباط کامنتی‌تون هم خوب باشه ولی آخرش فقط محدود به همون کامپیوتره.
اگر از صدقه سر این اردوی جنوب هم نبود، الآن این چهارتا رفیقی که تونستم ارتباطات خارج از نت باهاشون داشته باشم را هم نداشتم! (که البته با اون‌ها هم نه در دنیای مجاز که در دنیای واقعی آشنا شدم. پس از محدوده بحث ما خارجه.)
نکته بعدی شاید بیشتر قابل توجه این عزیزدلم باشه که همیشه من را مسخره می‌کنه که چرا شماره تلفنم را در شناسنامه وبلاگم گذاشته‌ام. یکسال است که پاک دیده را ساخته‌ام و از همان ابتدا شماره‌ام را در پارسی یارم نوشته‌ام. تو این یکسال فقط یک نفر از این طریق باهام تماس گرفته و یک نفر هم اس ام اس داده!!!
نتیجه اینکه اینجا هم همان روح بی اعتمادی همیشگی حاکم است. تا قبل از این با خودم فکر می‌کردم وقتی داریم نوشته‌های روزانه یک نفر را می‌خونیم طبیعی است که پس از مدتی می‌تونیم با شناختی که نسبت به طرف پیدا می‌کنیم، درجاتی از اعتماد متقابل را نسبت به هم داشته‌باشیم. اما پس از این یکسال – و اخیرا پس از آشنایی با وبلاگ دیگر یکی از دوستان- به این نتیجه رسیدم که اصل بر بی اعتمادی است مگر آنکه خلافش ثابت شود!
پس زیاد هم به این ارتباطات وبلاگی دل نبندید. کافیه که چند روز ننویسید. بعد ببینید چند نفر خارج از دنیای نت سراغتون را می‌گیرند! اگر از خواننده های پایه وبلاگتون باشه فوقش اینه که طی چند مرحله کامنت میذاره: 1- پس چرا آپ نمی‌کنی؟! 2- چندین بار اومدم پس کجایی؟! 3- نعطیلش کردی؟ بی خبر؟ حیف بود. حالا می‌نوشتی!    و... تمام. می‌ره و دیگه پشت سرش را هم نگاه نمی‌کنه!

دوستان اینترنتی 

پ.ن: سوء تفاهم نشه. خداراشکر دایره دوستان صمیمی‌ام خیلی وسیعه. از آخوند و حاج‌آقا و مداح و دکتر و مهندس گرفته تا برو بچ دوران مدرسه و بچه‌های دانشگاه و بسیج و کانون و هیئت و برو بچ محل که بعضا دست کج  و کفتر باز و سی‌دی پخش کن و لات و لوت هم توشون پیدا میشه! پس از این لحاظ کمبودی ندارم. بحث سر اعتماده. متاعی که این روزها بدجور نایاب شده!


نوشته شده در  شنبه 86/7/7ساعت  1:19 صبح  توسط پویا پرتو 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
حسرت
جفای دوستان
نگفتم؟
اگه بخواند،میتونن
اگه قتل بود...
قِلاق سیا و روبا
اشک میریزد دلم
آن روزها رفتند
چرابرف نمیاد؟!
شنا بلدی؟
مراد
دزد
مواظب باشید
ایام عشق
انکار بی فایده است
[همه عناوین(147)][عناوین آرشیوشده]