سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روز قشنگی بود امروز. قشنگ و باور نکردنی.
بعد از 8 سال دیدمش. دقیقا 8 سال و 54 روز!
کجا؟ تو راه دانشگاه. زیر پل خواجو. محل همیشگی آرامش من.
هیچ وقت فکر نمی‌کردم لحظه دیدار، مصداق این شعر صائب قرار بگیرم:
گریه شادی حجاب چهره مقصود شد ... بعد ایّامی که چشمم رخصت نظّاره یافت
بعدش اس ام اس داد: «خودمونیم، خداییش اشک‌هاتم قشنگه!»

...

خدایا! شکر. خدایا! صدهزار مرتبه شکر. خدایا! شکر به خاطر این همه نعمت.
خدایا! شکر به خاطر نعمتی به نام دوست!
 

گریه شادی


نوشته شده در  چهارشنبه 86/7/18ساعت  12:15 صبح  توسط پویا پرتو 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
حسرت
جفای دوستان
نگفتم؟
اگه بخواند،میتونن
اگه قتل بود...
قِلاق سیا و روبا
اشک میریزد دلم
آن روزها رفتند
چرابرف نمیاد؟!
شنا بلدی؟
مراد
دزد
مواظب باشید
ایام عشق
انکار بی فایده است
[همه عناوین(147)][عناوین آرشیوشده]