شاید برای نوشتن این پست کمی دیر شده باشد! در اصل این پستم راباید پی نوشت پست قبلی به حساب آورد اما از آنجا که داستان طولانی شد و ماشاالله حوصله وبلاگخوانها هم کم، تصمیم گرفتم در یک پست جدا و با دقت بیشتر ابعاد قضیه را بررسی کنم. حال که هم از وقتش گذشته و هم پست قبلی به مذاق بعضی دوستان قدیمی خوش نیامد، ما هم بیخیال توضیح و تفسیر منظورمان میشویم و فقط به همین چند جمله بسنده میکنیم که:
همسایهمان خودش یک ماشین پاترول ، زنش یک مزدا و دختر دردانهاش هم یک زانتیاC5دارد. پسرانش هم که هر روز یک ماشین جدید سوارند اما چند روز پیش دیدم که یکیشان با یک تویوتاcamryو دیگری با یک پرادو ویراژ میدهند! اینها جدای از ماشینهای کارخانهشان است که هر از چند گاهی من باب تنوع سوار میشوند.
بعد از اعلام تغیرات جدید در سهمیه بندی بنزین و قطع سهمیه ماشین های وارداتی، مدام این سؤال ذهنم را مشغول کرده بود که این همسایهء ما که آب از زیر دستش نمیچکد چگونه حاضر خواهد شد بنزین آزاد مصرف کند؟! و اصلا اگر قرار بود امثال این آقا بر طبق قوانین آبکی مملکت زندگی کنند، این همه مال و منال به هم نمیزدند! این شد که یک روز که پسر همسایهمان را دیدم به او گفتم: حال که در قانون جدید عرضهء بنزین، سهمیه بعضی از ماشینهای شما را قطع کردهاند شما برای عشق و حالتان مشکل کمبود بنزین ندارید؟ جوابی که به من داد را بسیار منطقی و مستدل یافتم و تنها چیزی که مرا متعجب کرده بود این بود که چطور این فکر به ذهن برنامهریزان سهمیه بندی بنزین خطور نکردهاست؟!
و اما جوابی که پسر همسایهمان داد: «اولا که ما به اندازه قیمت آزاد بنزین میکشیم رو جنسامون، دوما بابا چند تا وانت خریده که از کارت اونا استفاده میکنیم!»
این عکس را هم گرفتم که به شماها نشان دهم این فقط یکی از چند وانت همسایهء ماست که اینطرف و آن طرف کوچه رها شدهاند و مردم برای آنکه زبالههایشان هم از دسترس گربههای بدجنس محل دور باشد و هم از دید ماموران شهرداری پنهان نماند، آشغالهایشان را روی آن میگذارند!