یادم هست – سال 72 یا 73 بود- حاج آقا که خانهء حاج حسین منبر می رفت یک دهه حرفش این بود که خمیر مایهء جهان هستی عشق است و منشا همه کائنات عشق است و مدار حرکت جهان عشق است و راه رسیدن به قرب الهی عشق.
بعدتر ها یادم هست که این حدیث را شنیدم: <<کُنْتُ کنزا مخفیا، فأَحْبَبْتُ اَن أعرف، فخلقتُ الخلقَ لِکَی أعرف>> و بعدترش در کلاس مثنوی شنبه شبها از قول مولانا ترجمه اش را اینگونه یافتم: گنج مخفی بد زپُری چاک کرد ... خاک را روشنتر از افلاک کرد
همان زمان در کتاب دیوان امام خمینی – همان که با هزار بیم و امید هدیه اش دادم- نیز دیدم که امام هم می گوید: من چه گویم که جهان نیست بجز پرتو عشق...
اما کوچکتر که بودم، خیلی کوچکتر- نمیدانم روی کدام منبر و از کدام روحانی یا در کدام کلاس و از کدام معلم شنیده بودم که عشق مجازی میتواند منشا رسیدن به عشق حقیقی باشد. این عشق اگر در مسیر صحیح هدایت شود میتواند همان اثرات را با شدت کمتر در انسان ایجاد و نهایتا او را به حب الهی رهنمون سازد. یعنی عشق یک انسان به انسانی دیگر اگر به گناه و هوس آلوده نشود می تواند روند رسیدن او به کمال را تسریع ببخشد. از به کار بردن واژهء عشق مجازی خوشم نمی آید چه اینکه مقصودم از عشقی که میتواند همان اثرات را بر انسان مترتب کند در قالب واژهء <<عشق مجازی>> نمی گنجد. چه کسی توانسته است تا به حال عشق را تعریف کند؟ که حال بتواند برای آن اقسام بتراشد؟هر کس توصیفی از عشق و اثرات آن ارائه داده و هیچ کس تا به حال نتوانسته موجودیت عشق را تبین کند. به قول مولانا: سخن عشق نه آن است که آید به زبان ... ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنود. من امّا برای رساندن آن چیزی که در نظرم هست ناچارم بگویم عشق مجازی یا شاید بهتر باشد بگویم شاخه ای از همان عشق حقیقی یا اصلا عشق خالی.
حالا که بزرگتر شده ام مطمئنم آن وسوسه هایی که گوشهء ذهن کودکانه ام را پر کرده بود حقیقت دارد. حالا کاملا به این باور رسیده ام که اگر عشق حقیقی – همان عشق به ذات اقدس پروردگار- عامل خلقت کون و ومکان بوده وپیدایش وجود انسان مدیون <<عشق>> است، حتما شعبه ای از همان عشق می تواند منشا اثراتی شبیه به آن گردد و انسان را در راه رسیدن به معبود – معشوق- یاری کند. اگر خداوند انسان را از روی عشق آفریده پس حتما چنین مخلوقی فطرتا عاشق است، شعله ای از عشق در قلبش نهادینه شده است و گمشده اش در جهان هستی چیزی نیست جز عشق.حتما عشق می تواند پرده های ظلمت را از مقابل دیدگان او کنار بزند و حقیقت را به او بنمایاند.حتما درد و المی که در این راه می بیند او را به دست یازی به سوی پناهگاه امن الهی مجبور میکند و همین را نوش داروی تحمل <<درد عشق>> میابد. اگر دقت کند مطمئنا جمال و کمال حق را در ظاهر و باطن معشوق می بیند و با آبیاری بذر عشق در وجود خویش شجره معرفت الهی را می پرورد.
برداشت من از سخن حکیم صدرالمتألهین شیرازی همین را می رساند:
<<حکمای متأله ـ قدس انوارهم ـ گفتهاند که محبت خدا در همه موجوداتی، حتی جمادات و نباتات ـ ساری است و همچنین نظر دادهاند که مبدأ همه حرکتها و سکونها در اجسام عالی و سافل، آسمانی و زمینی، همان عشق واحد أحد است، و شوق به معبود صمد ... و هرچیزی ـ خواه کامل یا ناقص ـ با اراده یا بیاراده، دارای عشقی جبلی و شوقی غریزی و حرکتی ذاتی به طلب حق است و آسمانها و زمین بر این عشق در حرکت و سکونند . و غایت و مقصد از این سیر و ثبات، جز آفریننده آسمان و زمین و به سوی او نزدیک گشتن نیست>>
پ ن 1: درس حوزه نخوانده ام. بلد نبودم حرفم را با قرآن و حدیث بیامیزم و منظورم را بیان کنم. بلد نبودم از عشق خیل عظیم عرفا و شعرا مثال بزنم و بلد نبودم از نظاره تجلی صفات الهی در معشوق سخن بگویم و بلد نبودم روش سلوک بیان کنم و ازکثرت به حدّت برسم. یک چیزهایی گوشه ذهنم بود خواستم پاک نشود. قلم را آن زبان نبود که سرّ عشق گوید باز ورای حدّ تقریر است شرح آرزومندی
پ ن 2: شاید داستان گوهرشاد و آن جوانک بنّا بتواند موید قسمتی از آنچه می خواستم بگویم باشد.
پ ن 3: باز کسی فکر نکند عاشق شده ام. کسی هم اشتباه برداشت نکند. کیست که نداند حالم به هم می خورد از این عشق های خیابانی، عشق های کوچه بازاری و عشق های اینترنتی.