سلام به همه دوستان
راستش اصلاً فکرش را هم نمیکردم که پست قبلی با این نوع واکنش از طرف شماها روبرو بشه. قصد نداشتم به خاطر این موضوع دوباره وبلاگم را آپ کنم اما بعد که نظرات دوستان را دیدم، خودم را راضی کردم که بیام و یک سری توضیحاتی بدم. البته زیاد هم بد نشد چرا که این توضیحات میتونه مشی اصلی من در وبلاگ نویسی را برای دوستان مشخص کنه. همینجا، جا داره از تمامی دوستان که کامنت گذاشتند یا زنگ زدند کمال تشکر را داشته باشم.
من فکر میکردم دوستان با هوشتر از آن باشند که به منظور اصلی من از پست قبلی پی نبرند. اما حتی یک نفر هم به آنچه که من از قرار دادن آن پست در نظر داشتم، اشارهای نکرد. اکثر دوستان در نظراتشان با واژههای تخریب، ترور شخصیت، حرمت شکنی، توهین، خارج از ادب،نفرت، جعلی و ... ما را شرمنده خودشون کردند؛ اما هیچ کس به متن پست توجهی نکرد، هیچ کس به زمان قرار دادن آن توجهی نکرد و هیچ کس به واژه انتقاد اشارهای نکرد.
1- در ابتدا لازم به یادآوری است که این عکس را من نگرفتهام که اینقدر مورد شماتت دوستان قرار گرفتم بلکه همانطور که میبینید خبرنگار مهر - یکی از بزرگترین رسانههای خبری جمهوری اسلامی- این عکس را گرفته و بسیاری از خبرگزاریها، سایتها و وبلاگها آن را به نمایش گذاشتند. اما هیچ کجا ندیدم به این اندازه به آن انتقاد شود.
اگر این عکس خیلی نامناسبه (به تعبیر حسین) پس چرا بزرگترین خبرگزاری ها آن را نشان دادند و کسی هم صدایش در نیامد؟ حالا که من تو وبلاگم گذاشتم – وبلاگی که به زور روزی 50 تا ویزیتور داره- گناه کردم؟
اصلاً چه تخریبی؟ کدام حریم شکنی؟ شما بروید به شخص ثالثی بگویید که من عکس یک روحانی را زدهام که شخص دیگری از روی ارادت و احترام دارد دست ایشان را میبوسد. بعد بپرسید آیا این تخریب است؟ واقعا او چه جوابی به شما خواهد داد؟
کجای این عکس خارج از ادب است؟ (به تعبیر حسین) اصلا این عکس عین ادب و نزاکت است. حتی یه چیزی اون ور تر از ادب. چرا که یکی داره از روی ادب و ارادتش دست یکی دیگه را میبوسه.
واقعا خودتان بگویید اگر عکسی زده بودم که شخصی را در حال توهین به آقای هاشمی نشان می داد بیشتر مستحق این شماتت ها بودم یا حالا که عکس دستبوسی مریدانشان را زدهام؟ اصلاً متحیرم از این همه برداشت وارونه. من عکس کاملا محترمانه زده ام شما برداشت کاملا بی ادبانه کردهاید!
اگر عکس یکی از علما را میزدم که شخصی داشت دستش را میبوسید که خوب بلد بودید تعریف و تمجید کنید و احتمالاً به اتفاق میگفتید: « چقدر این آقا کار درست بوده و معنویت داشته که اینا دارند دست بوسیاش را میکنند.» اما چرا به آقای هاشمی که رسید شد توهین؟!!! اگر آقای هاشمی را در حد مراجع عالیقدر میدانید (به تعبیر علی جان که دو بار هم به من اخطار کرده عکس را عوض کنم) پس چرا در مسند قضاوت برای یک عمل واحد (بوسیدن دست) دو نوع حکم میدهید؟ اگر آقای هاشمی عالم جلیلالقدر است پس چرا به من ایراد میگیرید که عکس دستبوسی مریدانشان را زدهام؟ آیا در این صورت این عکس جز از مقام والای ایشان سخن میگفت؟ اگر هم اشکالی در کار ایشان میبینید و وی را در حدی نمیدانید که شخصی دستشان را ببوسد، این مساله دیگری است. لطفا کمی فکر کنید. کمترین و ساده ترین پاسخ آن است که این جز از آن نشان ندارد که خودتان هم در پس لایههای ذهنتان انتقاداتی را متوجه ایشان میدانید و همین باعث این همه تناقض در گفتارتان شده است. اینجاست که ضربالمثل نافذ مصداق پیدا میکند: « حرمت امامزاده را باید متولی آن نگاه بدارد.»
2- و اما در مورد تعمد در قرار دادن عکس که بعضی دوستان به آن اشاره کرده بودند. شکی در آن نیست که اینجا وبلاگ من است و هر آنچه در آن مینویسم و میگذارم به عمد بوده و حتما در پی مقصودی از آن هستم. منظور اصلیم هم از پست قبلی و عکس آن، این بود که وظیفه اصلی مجمع را یادآوری کنم. وظیفه اصلی مجمع یعنی حل اختلاف بین مجلس و شورای نگهبان و مشاوره به رهبری در امور مربوطه. اما هیچ کس به این امر اشارهای نداشت. می خواستم بگویم وظیفه اصلی مجمع همان است که در قانون آمده است نه چیزی فراتر از آن. لیستی طولانی تهیه کرده بودم از همه اقدامات غیر قانونی مجمع در این چند ساله اخیر. از بدرفتاری های انتخاباتی مسئولان آن گرفته تا موذیگری های اخیر آقای روحانی و دار و دسته اش در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت بر علیه دولت. اما بهتر دیدم در آینده و به مناسبت از آن استفاده کنم. فقط به همین اکتفا میکنم که این دخالتهای نابجا در اموری که به مجمع مربوط نیست تا آنجا پیش رفت که رییس جمهور را مجبور کرد در مصاحبه تلویزیونیاش از کسانی گلایه کند که میخواهند دیدگاههای خود را به نام چشمانداز بیست ساله به دولت تحمیل کنند.
3- انتقاد . تخریب . توهین . به راستی مرز این واژه ها کجاست؟ آیا به هیچ وجه نباید به عملکردها انتقاد کرد، چرا که به محض انتقاد، به تخریب شخصیت و توهین به افراد متهم میشویم؟ آیا (به تعبیر آلالهها) اگر ولی فقیه در انتخاب اعضای نهادی دخالت داشت نباید به آن دستگاه انتقاد کرد؟ چرا که توهین و زیر سوال بردن ولی فقیه است؟!!! اگر بنا را بر این اصل بگذاریم که دیگر به هیچ کجا نمیتوان انتقاد کرد چون همه نهاد ها – از ریاست جمهوری گرفته تا مجلس و قوه قضائیه و ... - مستقیم یا غیر مستقیم مشروعیت خود را از ولی فقیه میگیرند. مطمئناً اینگونه نیست و همانطور که خود مقام معظم رهبری بارها فرمودهاند این انتقاد سازنده و اصولی است که باعث پیشبرد کارها میشود. و صد البته تفاوتهاست میان انتقاد سازنده با غرض ورزیها و عقدهگشاییهای سیاسی و حزبی.
انتقاد ما به هاشمی بر همین مبناست. دعوا بر سر اصول است. بر سر شعارهایی است که سالها برایش مبارزه کردند، زندان رفتند و شکنجه شدند. اما در موقع عمل عکس آن عمل کردند. هاشمی بازوی انقلاب بوده، هاشمی از استوانههای نظام است. اما مگر طلحه و زبیر بازوهای پیامبر نبودند؟ مگر همان سیفالاسلام نبود که در موقع عمل رو در روی کل اسلام ایستاد؟ این دلیل نمیشود که چون کسی روزی برای انقلاب کاری کردهاست، الآن هرکاریبخواهد بتواند بکند و باب هر گونه انتقاد بر اعمال وی بسته باشد. مشکل ما با امثال هاشمی بر سر روح تکبریست که سالهاست در وجود مدیران ارشد ما رخنه کرده و ما تفکر هاشمی را مسئول رواج آن میدانیم. ما در این میان هیچگونه مماشاتی را هم بر نمیتابیم. مدیری اگر به ارزشها معتقد نباشد آماج انتقادهای ما خواهد بود. خواه عضو کارگزاران باشد، خواه عضو مشارکت و خواه عضو دولت کریمه اسلامی. و همانگونه که دیدید در ماجرای اخیر «اسفندیار رحیم مشائی» هیچگونه ملاحظهای را برای دولتی که خود بیشترین زحمت را برای آمدنش کشیده بودیم، جایز ندیدیم. ما به مشایی گفتیم خودت را به دولت اسلامی نچسبان. گفتیم خودت را پشت دولت و شخص رییس جمهور پنهان نکن. به احمدینژاد هم گفتیم که این عناصر معلومالحال-که هیچ تناسبی با شعارهای دولت اسلامی ندارند – را بیرون بینداز.
دوست خوبم حسین از انتقاد قبلی من به صفار هرندی نیز گلایه کرده بود و استدلال میکرد شاید چیزهایی درون دولت هست که ما نمیدانیم. پس نباید دولت را تضعیف کرد. من میگویم این انتقادها نه تنها تضعیف دولت، نظام و یا هر شخص دیگر نیست بلکه به تقویت آنها میانجامد. همانگونه که انتقاد ما به جشنواره سال گذشته صفار، وی را بر آن داشت تا جشنواره امسال را نزدیکتر به معیارها برگزار کند. برای این دوست خوبم مثالی میآورم: مثلاً در مورد ورود امانپور به کشورمان ـ که خودشما با عصبانیت کامل در وبلاگتان مطرح کردید ـ به قول خودتان شاید دولت به لحاظ دیدگاه بینالمللی ناچار به پذیرش چنین افرادی باشد. ونیز خود پیشنهاد دادهاید که ما باید انتقاد کنیم تا دولت به حمایت آرای ما بتواند با ایشان برخورد کند. من دقیقاً با این پیشنهاد شما موافقم. اما به راستی چرا این تاکتیک را عمومیت نبخشیم و در همه امور آن را به کار نگیریم؟ آیا اگر به اشتباه بودن مسئلهای پی بردیم باید ابتدا طرف مقابل را بسنجیم و بعد به انتقاد از وی بپردازیم؟ یعنی اگر به تعبیر شما وی «کافر منافق آمریکایی» بود باید شدیدترین حملات را متوجه وی کرد اما اگر او عضوی از دولتی بود که به آن رای دادهایم یا شخصی بود که در ارکان نظام جایی برای خود دست و پا کرده بود، نباید به وی انتقاد کرد؟!!! اینجاست که بحث نسبی بودن اخلاق پیش میآید و من به هیچوجه با آن موافق نیستم. اصولا همین رفتار ما باعث شده که در طول این 28 سال، کسانی بتوانند با استفاده از همین ترفند، چنان قداستی برای خود دست و پا کنند که نه تنها خود را جدا از عامه مردم بدانند بلکه هرگونه نزدیک شدن مردم را بی احترامی به خود تلقی کنند. تا آنجا که اگر طلبهای در مجلسی بخواهد تنها سوالی از ایشان کند، پس از کتک خوردن توسط محافظان ایشان با شدیدترین احکام از سوی قضات دادگاه عدل اسلامی روبرو خواهد شد به طوری که اگر کسی نداند جرم وی چه بوده و احکام صادره را ببیند، به نظرش میرسد که وی مفسد فیالارض بوده که چنین مجازاتی برایش تعیین شده است.
دوستان خیال نکنند انتقاد من به هاشمی همانند بسیاری دیگر، از زمان انتخابات و درگیری وی با احمدینژاد نشات میگیرد. هرگز اینطور نیست. خدا رحمت کند حاجآقا ضابط را ( مسئول روایت سیره شهدا ) که هفت سال پیش -در دانشگاه صنعتی اصفهان – در اوج قدرت نمایی مشارکتیها، اصلاحات خاتمی را نتیجه سیاست های سازندگی هاشمی میدانست و هم او بود که در آن زمان ما را با تفکر سرمایهداری و سرمایهپروری هاشمی آشنا ساخت. یادمان نرفته همین کسانی که الآن داعیه طرفداری از هاشمی را سرمیدهند، در همان زمان چگونه وی را تخریب کردند و با القابی از قبیل عالیجناب سرخ پوش قاتل زنجیره ای و ... به ترور شخصیت او پرداختند. حال چه شده که ما که عمری از انقلاب و ارزش های آن دفاع کرده ایم به تخریب شخصیت ایشان متهم می شویم اما اینان شده اند سینه چاکان هاشمی؟؟؟
4- حرف آخر در مورد خودم اینکه به هیچ عنوان با توهین موافق نیستم. مخصوصا توهین به کسی که عمری در راه اعتلای این نظام و انقلاب زحمت کشیدهاست. به دوستان هم توصیه میکنم مرز توهین و انتقاد را از هم جدا کنند.دوستان نزدیکترم به خوبی میدانند که همین الان من هر کجا، چه در دانشگاه و چه در کوچه و محل، هر کسی بخواهد به اشخاص، ارکان و یا ارزشهای انقلاب توهین کند، برخورد می کنم. مثلا همین چند وقت پیش بود که با بچه های کلاس، رفته بودیم بازدید کارخانه. تو اتوبوس بچه ها هر چی علیه آقای هاشمی تو موبایلهایشان داشتند رو کردند. اینجانب در کمال تنهایی با وجود اینکه استادمون هم حضور داشت. بلند شدم موبایل همشون _ دختر و پسر_ را گرفتم و همه اون چیزا را پاک کردم. باشد که مورد قبول درگاه الهی قرار گرفته باشد!
پ.ن1:باز هم تشکر میکنم از همه دوستان خوبم مخصوصا سید علی، حاج حسین و نافذ(که هنوز اسمش را نمی دونم!)
پ.ن2:این پست را همون روز 18 بهمن نوشتم اما منتظر بودم تا مصاحبه امشب آقای هاشمی را هم ببینم و بعد آن را آپ کنم. مصاحبه را هم دیدم و نیز دیدیم که در آخر چگونه با جملاتی کوتاه همه انتخابات کل نظام در این بیست و هشت سال را زیر سوال برد. (خودتون زحمت بکشید برید ببینید چی گفت)