دوباره « جامعه شناسی خودمانی» نوشته « حسن نراقی » را خواندم. اینبار دقیقتر. نه به قصد تحلیل و نقد، بلکه اینبار فقط برای فهم بیشتر آنچه نویسنده ادعا میکند با قلمی بی پیرایه و خودمانی سعی در گفتنش دارد. از خواندنش لذت میبرم. بسیاری از جملاتش را که میخوانم چیزهایی در مقام پاسخ به ذهنم میرسد اما هنوز جرات – و یا فرصت- بروزش را نیافتهام. شاید دفعه سوم که بخوانمش نقدی هم بر آن جملاتش بنگارم.
این کتاب 6 سال پیش نوشته شد و در همان موقع سروصدای زیادی به راه انداخت و اگر اشتباه نکنم تا به حال بیش از 15 بار به تجدید چاپ رسیده است. در آن زمان نویسنده با بیان مثالهایی از تعدادی روزنامهها و مجلات خاص، و همچنین بیان مصاحبههایی از افرادی خاصتر! برای صحبتهایش مصداق میآورد. ایشان با وجود اینکه در ابتدا خود را نیز احدی از همین ملت دانسته، اما در چندین جای کتاب با تغیر زاویه دید، مستقیما به دفاع از افرادی معلومالحال میپردازد وبه نحو قابل تاملی انگار فراموش میکند که آنها نیز از همین ملتند! هرچند نویسنده بسیار تلاش دارد که تمایلات سیاسی، اقتصادی خود را نیز از دید خواننده پنهان کند و تنها به عنوان یک قاضی بی طرف روان ملت را به دادگاه بکشد، اما همین مصادیق،خود بیانگر طرز تفکر و روش و منش اوست.
یکی از مواردی که به اقتضای اتفاقات این روزها، توجهم را به خود جلب کرد داد نویسنده از« تظاهر دولت به داشتن» است و اینکه دولت جرات کنار گذاشتن رودربایستی با مردم را ندارد. از آنجا که از 6 سال پیش تا به حال حداقل در حوزه دولت و رویکرد آن تغیرات شگرفی داشتهایم، مرور دوباره برخی بندهای کتاب خالی از لطف نیست!
نویسنده در بخش «ظاهرسازی ما» ابتدا به روحیه تظاهر ایرانی اشاره کرده و بعد از آن دولت را برآمده از همان ملت- با همان خصایص اخلاقی- میداند:« من میگویم اگر ملتی دارای یک خصیصه عام، یک صفت زیبا، و یا یک صفت زشت بود قاعدتا اگر دولتش هم از همین ملت باشد، یعنی ادعای حلال زادگی بکند، باید متصف به همین صفات باشد...» سپس مصادیقی برای نشان دادن تظاهر دولت بیان میکند:« عین این تظاهر را، دولتمان هم در سطح وسیعتری اعمال میکند...
شاید جای گفتنش در اینجا نباشد که چطور شد همین سوبسید کارساز وقتی به کشور ما رسید تبدیل شد به اخذ مبالغی از تمامی مردم اعم از نیازمند و غیر نیازمند و پرداخت آن، به جز از موارد استثنایی، به طبقه محدود معمولا غیر نیازمند. پرداخت سوبسید بابت مصرف سوخت و انرژی و مصرف نان در شهرهای بزرگ، هواپیماسواری متمکنین،...»
در ادامه از میان این مشکلات، معضل بنزین را برمیگزیند و به صورت ملموستری آن را توضیح میدهد:« بگذارید یک مختصری در مورد بنزین، همین بنزینی که در مورد غیرهمگانی بودن مصرفش مطمئنا با من هم عقیده هستید یا حداقل باور دارید که قسمت اعظمش را طبقه مرفه یعنی ماشین شخصی دار مصرف میکند، صحبت کنیم.»
پس از آن نویسنده به گزارشها و مصاحبه های جالبی از روزنامهها و افراد مختلف استناد میکند، از محدودیت تولید بنزین داخلی و واردات آن میگوید، از هزینههای سرسام آور تولید و حمل بنزین در داخل و از مصرف 3 برابری انرژی در ایران در قیاس با دنیا سخن میگوید، و با لحنی اعتراض آمیز مینویسد: « خوب حالا مگر نمیشود که همین پول را بدهیم به روستایی که در دهش باقی بماند؟... و آن شهرنشین هم اگر خواست به تنهایی سوار ماشین آخرین مدلش بشود حداقل پول بنزینش را خودش بدهد؟
فراموش نشود درصد عمدهکالاهای سوبسیدی به مصرف قاچاق میرسد و فروش بنزین و آرد در یک کیلومتری مرز حدودا بیست برابر قیمت خودش سود و قیمت دارد. حالا باز دولت دلش خوش باشد که از گلوی همه میبرد تا بنزین ارزان به دست این و آن بدهد و در شهرها سربش را توی گلوی همدیگر فرو کنند و یا در مرزها تبدیل به «ارز»ش کنند و این تظاهر و رودربایستی را با مردمش حفظ کند که خدای ناکرده فکر نکنند که دولت به فکر آنها نیست!!»
نویسنده در آخر این بحث با لحنی حاکی از نا امیدی میگوید: « لغو این سوبسیدها و خرج کردن بجا و درست آن، تکرار میکنم، هزینه کردن درست و به جای آن از طرف دولت و مردم نیاز به یک ابراز شجاعت اخلاقی بسیار استثنایی و عزم واقعا ملی دارد که در صورت تحقق سودش بدون شک عاید همگان و به ویژه طبقه کم درآمد و فقیر و یا به قول امروزی ها «آسیب پذیر» خواهد گشت.»
پ.ن:نراقی رانمیشناسم اما قلم بی تکلف و شیوایش را میپسندم. خیلی دوست دارم الآن پس از گذشت 6 سال، که یک نفر پیدا شده که آن «شجاعت اخلاقی بسیار استثنایی» مد نظر آقای نراقی را ابراز کند، نظر آقای نراقی را در مورد این فرد بدانم! هر چند همانها که آقای نراقی برای تایید حرفهایش به روزنامههاشان استناد میکرد نشان دادند که نان به نرخ روزخورهای خوبی هستند!