آخر چقدر از جنگ حرف می زنید؟ بس نیست این همه تصویر خشونت و جنگ که هر روز تلویزیون از سرتاسر جهان نشان می دهد؟ آن وقت شما هم از جنگی که 25 سال پیش اتفاق افتاده حرف می زنید؟ بس کنید! از ما که گذشت دست از سر بچه هایمان بردارید. روحیه بچه هایمان کسل شد از بس ترویج خشونت می کنید. بگذارید یه کم خوش باشیم . مردم نان ندارند بخورند آن وقت حرف از گرامیداشت دفاع مقدس و یادواره شهدا می زنید؟ ...
آه جبهه کجایی که دلم تنگ توست؟!!!
باشه! هر چی شما میگید درسته. اما یه کم هم آدم باید انصاف داشته باشه.داشتن یه ذره وجدان هم چیز بدی نیست. ما که نبودیم و ندیدیم، اما شماها که بودید چرا از یاد بردید؟ شما که آدمای جنگ را دیدید چرا به این زودی فراموششون کردید؟ اگر ما از شما ها شنیدیم که استقلال، آزادی، امنیت و اصلاً زندگی الآنمون را مدیون جنگ و بچه هاش هستیم؛ شما که خودتون دیدید. پس چی شد؟ چه زود از جنگ خسته شدید؟
حق دارید تغییر کرده اید. اصلاً همه تغییر می کنند. اما شماها زیادی تغییر کردهاید. درسته که تلویزیون هر روز داره تصاویر جنگ نشون می ده اما خودتون بهتر میدونید که جنگ ما از جنس این جنگها نبود. جنگ ما چیز دیگری بود. راست میگید! توی غرب کسی از جنگ حرف نمیزنه درست، اما غربی ها اهل حرف نیستند،به جاش اهل عمل هستند.اونم عمل به جنگ!درست مثل تو فیلمهاشون. این همه آدم که هر روز تو فلسطین و لبنان و عراق و افغانستان دارند کشته میشوند به خاطر همین تعهد غربیها به عملشونه ! کاش حداقل به اندازه اونها تعهد داشتید.
تا همین امروز هم، همه ساله در کشورهای غربی به خصوص آمریکا از کشتهشدگان جنگ و حتی سربازانی که بدترین جنایت ها را مرتکب شدند تجلیل میشود! آلمانها هنوز هم برای خودشان یادواره دارند و هزار و یک بازی.آن وقت ما نباید یادی از پاک ترین مردانمان بکنیم چرا که به خشونت طلبی متهم میشویم!
اصلاً صبر کن ببینم! جنگ که شد شما کجا بودید؟ چرا اثری از جنگ بر بدن شما نیست؟ حالا شهادت پیشکش. بعد از جنگ شدید وطن پرست و میهن پرست؟ جنگ که تمام شد یادتان افتاد که اصلاً ایرانی هم هست؟ حتماً همان موقع هم بود که یاد گرفتید بیایید حزب درست کنید و دموکراسی را توسعه بدهید. کاش حداقل به اندازه نیروهای منافقین جرأت داشتید که روزهای اول جنگ، قاطی نیروهای اعزامی میرفتند جبهه تا اخبار و اطلاعات برای اربابانشان تهیه کنند و اگر هم نتوانستند، اسلحه و مهمات از خط بدزدند و بیاورند سینه مردم را در کوچه و بازار سوراخ کنند. پس کمی که فکر کنیم میبینیم این ماییم که باید از شما طلبکاری کنیم نه شما که همیشه مدعی و طلبکارید.
اینکه جوانان را با آنهایی آشنا کنیم که مثل خودشان زمینی بودند و تمایلات انسانی داشتند ولی شیفته دنیا و فریفته گناهان نشدند کار بدی است؟ اینکه به جوانان نسل سوم بگوییم یک نسل عقب تر را نگاه کنند و الگوی خود را در میان آنها بیابند کار بدی است؟ شما هم بیکار ننشینید؛ همچنان الگوهای غربی خود را مطرح کنید. حداقل مرد باشید و با ما رقابت کنید آن وقت ببینید جوان امروز کدام را انتخاب میکند. چرا جلوی ما را میگیرید؟
فرهنگ جبهه اگر نامش یادآور جنگ است اما در درون چشمهای است جوشان از معرفت الهی.
گفتن از دفاع مقدس یعنی پراکندن عطر خوش ایمان در بین جوان ها.
جنگ ما اگر چه با آتش و خون همراه بود ولی در کوره گداخته خود انسانهایی را پروراند، که شدند چراغ هدایت بشر تا ابد.
اصلاً قرار است ما چه چیزی را فراموش کنیم؟ خودمان را؟!
نوشته شده در تاریخ 27/8/85 ساعت 1:20
آیت الله تهرانی میگوید:
حضرت آیتالله العظمی بهجت فرمودند: در زمان جوانی ما مرد نابینایی بود که قرآن را باز میکرد و هر آیهای را که میخواستند نشان میداد. من نیز در زمان جوانی روزی خواستم با او شوخی کنم. به او گفتم: فلان آیه کجاست؟ قرآن را باز کرد و انگشت خود را روی آن آیه گذاشت. من گفتم اشتباه میکنی این که آیه دیگری است. به من گفت: «آیه همین است. مگر کوری نمیبینی؟!»
نوشته شده در تاریخ 13/8/85 ساعت 2:02
عبدالحمید میرزا فرمانفرما ،از حاکمان عهد قاجار بود که در سال 1299 قمری به مدت 1 سال به حکمرانی کرمان منصوب گردید. وی فردی بسیار جلف و متهور بود و در تصمیمگیریهایش ، بر مبنای دل خود عمل مینمود و رعایت انصاف و عدالت را نمینمود. در حالات وی گفتهاند که وی گاهی در جواب سلام ، ناسزا میگفت و گاهی نیز دشنام دهنده را خلعت میبخشید. زمانی بیگناهی را میکشت وگاه از خطای مقصر مجرمی میگذشت!
یکبار وی چند تن از سران منطقه را به اتهام طغیان و سرکشی دستگیر و با غل و زنجیر روانهی کرمان نمود. از جملهی این سران ،حسینخان بود که به همراه فرزند خردسالش در غل و زنجیر، به زندان افتادند.این طفل در زندان به دیفتری مبتلا شد. حسین خان هرچه التماس و زاری کرد که بچه بیمار را از زندان آزاد نمایند که شاید بهبود یابد ،نتیجه نداد. افراد زیادی برای این امر نزد فرمانفرما واسطه شدند تا شاید این طفل را از زندان رها کنند ، اما سودی نبخشید. حسین خان بوسیله فردی به نام افضل به فرمانفرما پیغام فرستاد که حاضرم 500 تومان از تجار کرمان قرض و به شما تقدیم کنم تا کودک بینوایم را از پیش چشمم بیرون ببرید. اما فرمانفرما بازهم نپذیرفت. افضل گفت:آخر خدایی هم هست ، پیغمبری هم هست. ظلم است که پسری در کنار پدر در زندان بمیرد. اگر پدر گناهکار است ، پسر که گناهی ندارد. فرمانفرما جواب داد: در باب این مرد چیزی نگو که فرمانفرمای کرمان، انتظام مملکت خود را به 500 تومان حسین خان نمیفروشد!
بالاخره در همان روز، طفل در برابر چشمان اشکبار پدرش جان داد. اتفاقاً دو سه روز بعد یکی از پسرهای فرمانفرما به دیفتری دچار شد. هرچه پزشکان کوشش کردند سودی نبخشید. به دستور فرمانفرما 500 گوسفند در آن روز پی در پی قربانی کردند، اما افاقه نکرد و کودک جان باخت.
فرمانفرما در آن اوقات در حزن نونهال خانواده به سر میبرد و شب و روز، هیچ استراحت نداشت. در یکی از روزها افضل که ندیم فرمانفرما بود نزد وی آمد. فرمانفرما با حالی پریشان و اندوهگین با صدای بلند به گریه افتاد و فریاد زد: افضل الملک! باورکن که خدایی نیست، پیغمبری نیست، هیچ کس نیست والا من پیرمرد قابل ترحم نبودم و دعای شبانگاهی من کاری نبود، لااقل به دعای این فقرا و قربانی 500 گوسفند و نذورات میبایست فرزند من نجات مییافت. افضل در حالی که فرمانفرما را دلداری میداد گفت: آقا! این فرمایشات را نفرمایید. زیرا که هم خدایی هست و هم پیغمبری و بالاخره کسی هست. اما بدانید که فرمانفرمای جهان نیز انتقام مملکت خود را به 500 گوسفند شما نمیفروشد!.
این سنت پایدار الهی است و هیچگاه ظلم و تبهکاری و تعدی به جان و مال مردم بی پاسخ نخواهد ماند.
اون دنیا که جای خود اما نمیدونم کی میشه حرام خوری های این حرام زاده ها دامن گیرشون بشه و خداوند سهم مظلومان را از تو شکمشون بکشه بیرون.
نوشته شده در تاریخ 82/8/85 ساعت 11:31
عید فطر
روز وداع عاشقان با بهترین لحظات قرب معشوق
و روز درود بر آیندهای که امید دارند بر عهد خود با خدای خویش باقی بمانند.
نوشته شده در تاریخ 2/8/85 ساعت 3:31
نوشته شده در تاریخ 30/8/85 ساعت0:17
یک نفر نیست از مسئولان عرصه فرهنگ این مملکت بپرسد که کدام لقمه فرهنگی را برای ارتزاق فرزندان این مرزو بوم آماده کردهاند؟ یک نفر نیست از این آقایان رئیس و مدیر کل و معاون و وزیر بپرسد که کالای عرضه شده از این همه دکان فرهنگی چیست؟
قصدم نقد ارگانهای فرهنگی کشور نیست اما بی مورد هم نیست اگر بپرسیم که اگر ایشان لزوم کار فرهنگی را فهمیدهاند - که نفهمیدهاند- پس این همه تعلل برای چیست و اگر هجمه فرهنگی غرب را درک کردهاند ـ که نکردهاند ـ پس کدام سلاح را برای مقابله با آن آبدیده کرده اند؟
نکند عدهای دکان زدهاند برای خرج کردن پول مفت نفت؟ نکند هستند کسانی که عمدا پرده غفلت بر دیدگان خود - ودیگران- کشیدهاند؟ و یا اصلا نکند کسانی وجود دارند که از طرف دشمن مامورند به نشستن در جایگاههای فرهنگی کشور و صیانت از کالاهای وارداتی آنها؟
امروز اگر کسی بگوید ایران آزادترین کشور دنیاست باید او را از صادق ترین مردم زمانه دانست.
(لطفاً آزاد را open ترجمه کنید)
نوشته شده در تاریخ 13/8/85 ساعت0:53
1 - ... آقای «ر» تا کنون 1320 میلیارد تومان از سیستم بانکی کشور دریافت کرده است که این مبلغ از سرمایه بسیاری از بانکهای خصوصی و دولتی بیشتر است. وی تا کنون با وجود اخطار های فراوان ریاست جمهوری، از باز پرداخت اقساط وامهای خود سر باز می زند. این در حالی است که وام های دریافتی از سوی شرکای وی ، از جمله آقای «ع» را که مبلغی در حدود 350 میلیارد تومان می باشد باید به آن افزود.
2 - ... مطابق اعلام رسمی مسئولان، تنها در 6 ماه گذشته، حدود 1000 نفر در اصفهان ، به دلیل مشکلات معیشتی اقدام به فروش کلیه خود نمودهاند.
از دیروز تا حالا که این 2 تا خبر را خوندم مخم داره منفجر میشه. امروز تو دانشگاه برا هر کی گفتم باورش نمیشد.
نوشته شده در تاریخ 8/8/85 ساعت0:19