هنوز در شهر ما هستند پدر و مادرانی که عکس فرزند شهیدشان را بر سر در خانه خود نصب کردهاند تا هر بار که وارد خانه میشوند، خاطرشان را با نام و یاد شهیدشان متبرک کنند.
وزیر اطلاعات چهارشنبه شب گذشته در جمع طلاب بسیجی مدرسه فیضیه قم از شناسایی 100 نفر جاسوس آمریکا و اسرائیل در مناطق مرزی ایران خبر داد که قصد داشتند به اطلاعات نظامی و سیاسی ایران دست پیدا کنند. وی به میزان اطلاعات مخابره شده توسط این افراد اشارهدقیقی نکرد اما با اشاره به عضویت مستقیم این افراد در سرویسهای جاسوسی موساد و سیا تصریح کرد: دشمنان در پی اجرای طرحی برای تربیت عدهای جاسوس در داخل کشورهستند که خوشبختانه ما توانستهایم تمامی افرادی را که به بهانه گذراندن دورههای آموزسی و با هدف شرکت در دورههای آموزش جاسوسی از کشور خارج شوند، شناسایی و دستگیر کنیم.
مدتی قبل نیز رسانه ها از دستگیری چند تن جاسوس درمرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی یعنی مهمترین بخش مجلس -که گاها از آن به عنوان مغز متفکر مجلس یاد می شود- خبر دادند.
امشب هم که اخبار از دستگیری جاسوسان حرفهای مخابراتی خبر داد که اطلاعات سری مخابراتی ایران را به شرکتهای خارجی میفروختند و از این راه میلیاردها تومان ضرر به شرکت مخابرات رساندهاند.
چندی پیش نیز یک آمریکایی در حالی در کوههای بی بی شهربانو در جنوب تهران دستگیر شد که به همراه خود، ادوات کامل جاسوسی، دوربین عکاسی، فیلمبرداری، قطب نما، اسلحه و ... داشته است. وی در جریان بازجوییها مدعی شده که شیعه است و چندین سال است که جهت یادگیری دروس حوزوی به ایران آمده و بعد از مدتی به جاسوسی پرداخته است!
پ.ن2: مقابله صحیح با این هجمه گسترده عملیات اطلاعاتی دشمن، مستلزم هوشیاری بیشتر مسئولان مربوطه است.
دیشب حاج آقا روی منبر می گفت:«از غریبی امام هادی و امام حسن عسکری همین بس که در خانه خود دفن شدند و دشمن حتی اجازه نداد آنها را در قبرستان مسلمین به خاک بسپارند. پس اینجا نه تنها حرم ایشان است، که قبل از آن خانه آن دو بزرگوار بوده است. و چه سخت است بر شیعهای که ببیند خانه امامش را ویران کردهاند.»
پ.ن: با آل علی هرکه در افتاد ور افتاد...
سلام به همه دوستان
راستش اصلاً فکرش را هم نمیکردم که پست قبلی با این نوع واکنش از طرف شماها روبرو بشه. قصد نداشتم به خاطر این موضوع دوباره وبلاگم را آپ کنم اما بعد که نظرات دوستان را دیدم، خودم را راضی کردم که بیام و یک سری توضیحاتی بدم. البته زیاد هم بد نشد چرا که این توضیحات میتونه مشی اصلی من در وبلاگ نویسی را برای دوستان مشخص کنه. همینجا، جا داره از تمامی دوستان که کامنت گذاشتند یا زنگ زدند کمال تشکر را داشته باشم.
من فکر میکردم دوستان با هوشتر از آن باشند که به منظور اصلی من از پست قبلی پی نبرند. اما حتی یک نفر هم به آنچه که من از قرار دادن آن پست در نظر داشتم، اشارهای نکرد. اکثر دوستان در نظراتشان با واژههای تخریب، ترور شخصیت، حرمت شکنی، توهین، خارج از ادب،نفرت، جعلی و ... ما را شرمنده خودشون کردند؛ اما هیچ کس به متن پست توجهی نکرد، هیچ کس به زمان قرار دادن آن توجهی نکرد و هیچ کس به واژه انتقاد اشارهای نکرد.
1- در ابتدا لازم به یادآوری است که این عکس را من نگرفتهام که اینقدر مورد شماتت دوستان قرار گرفتم بلکه همانطور که میبینید خبرنگار مهر - یکی از بزرگترین رسانههای خبری جمهوری اسلامی- این عکس را گرفته و بسیاری از خبرگزاریها، سایتها و وبلاگها آن را به نمایش گذاشتند. اما هیچ کجا ندیدم به این اندازه به آن انتقاد شود.
اگر این عکس خیلی نامناسبه (به تعبیر حسین) پس چرا بزرگترین خبرگزاری ها آن را نشان دادند و کسی هم صدایش در نیامد؟ حالا که من تو وبلاگم گذاشتم – وبلاگی که به زور روزی 50 تا ویزیتور داره- گناه کردم؟
اصلاً چه تخریبی؟ کدام حریم شکنی؟ شما بروید به شخص ثالثی بگویید که من عکس یک روحانی را زدهام که شخص دیگری از روی ارادت و احترام دارد دست ایشان را میبوسد. بعد بپرسید آیا این تخریب است؟ واقعا او چه جوابی به شما خواهد داد؟
کجای این عکس خارج از ادب است؟ (به تعبیر حسین) اصلا این عکس عین ادب و نزاکت است. حتی یه چیزی اون ور تر از ادب. چرا که یکی داره از روی ادب و ارادتش دست یکی دیگه را میبوسه.
واقعا خودتان بگویید اگر عکسی زده بودم که شخصی را در حال توهین به آقای هاشمی نشان می داد بیشتر مستحق این شماتت ها بودم یا حالا که عکس دستبوسی مریدانشان را زدهام؟ اصلاً متحیرم از این همه برداشت وارونه. من عکس کاملا محترمانه زده ام شما برداشت کاملا بی ادبانه کردهاید!
اگر عکس یکی از علما را میزدم که شخصی داشت دستش را میبوسید که خوب بلد بودید تعریف و تمجید کنید و احتمالاً به اتفاق میگفتید: « چقدر این آقا کار درست بوده و معنویت داشته که اینا دارند دست بوسیاش را میکنند.» اما چرا به آقای هاشمی که رسید شد توهین؟!!! اگر آقای هاشمی را در حد مراجع عالیقدر میدانید (به تعبیر علی جان که دو بار هم به من اخطار کرده عکس را عوض کنم) پس چرا در مسند قضاوت برای یک عمل واحد (بوسیدن دست) دو نوع حکم میدهید؟ اگر آقای هاشمی عالم جلیلالقدر است پس چرا به من ایراد میگیرید که عکس دستبوسی مریدانشان را زدهام؟ آیا در این صورت این عکس جز از مقام والای ایشان سخن میگفت؟ اگر هم اشکالی در کار ایشان میبینید و وی را در حدی نمیدانید که شخصی دستشان را ببوسد، این مساله دیگری است. لطفا کمی فکر کنید. کمترین و ساده ترین پاسخ آن است که این جز از آن نشان ندارد که خودتان هم در پس لایههای ذهنتان انتقاداتی را متوجه ایشان میدانید و همین باعث این همه تناقض در گفتارتان شده است. اینجاست که ضربالمثل نافذ مصداق پیدا میکند: « حرمت امامزاده را باید متولی آن نگاه بدارد.»
2- و اما در مورد تعمد در قرار دادن عکس که بعضی دوستان به آن اشاره کرده بودند. شکی در آن نیست که اینجا وبلاگ من است و هر آنچه در آن مینویسم و میگذارم به عمد بوده و حتما در پی مقصودی از آن هستم. منظور اصلیم هم از پست قبلی و عکس آن، این بود که وظیفه اصلی مجمع را یادآوری کنم. وظیفه اصلی مجمع یعنی حل اختلاف بین مجلس و شورای نگهبان و مشاوره به رهبری در امور مربوطه. اما هیچ کس به این امر اشارهای نداشت. می خواستم بگویم وظیفه اصلی مجمع همان است که در قانون آمده است نه چیزی فراتر از آن. لیستی طولانی تهیه کرده بودم از همه اقدامات غیر قانونی مجمع در این چند ساله اخیر. از بدرفتاری های انتخاباتی مسئولان آن گرفته تا موذیگری های اخیر آقای روحانی و دار و دسته اش در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت بر علیه دولت. اما بهتر دیدم در آینده و به مناسبت از آن استفاده کنم. فقط به همین اکتفا میکنم که این دخالتهای نابجا در اموری که به مجمع مربوط نیست تا آنجا پیش رفت که رییس جمهور را مجبور کرد در مصاحبه تلویزیونیاش از کسانی گلایه کند که میخواهند دیدگاههای خود را به نام چشمانداز بیست ساله به دولت تحمیل کنند.
3- انتقاد . تخریب . توهین . به راستی مرز این واژه ها کجاست؟ آیا به هیچ وجه نباید به عملکردها انتقاد کرد، چرا که به محض انتقاد، به تخریب شخصیت و توهین به افراد متهم میشویم؟ آیا (به تعبیر آلالهها) اگر ولی فقیه در انتخاب اعضای نهادی دخالت داشت نباید به آن دستگاه انتقاد کرد؟ چرا که توهین و زیر سوال بردن ولی فقیه است؟!!! اگر بنا را بر این اصل بگذاریم که دیگر به هیچ کجا نمیتوان انتقاد کرد چون همه نهاد ها – از ریاست جمهوری گرفته تا مجلس و قوه قضائیه و ... - مستقیم یا غیر مستقیم مشروعیت خود را از ولی فقیه میگیرند. مطمئناً اینگونه نیست و همانطور که خود مقام معظم رهبری بارها فرمودهاند این انتقاد سازنده و اصولی است که باعث پیشبرد کارها میشود. و صد البته تفاوتهاست میان انتقاد سازنده با غرض ورزیها و عقدهگشاییهای سیاسی و حزبی.
انتقاد ما به هاشمی بر همین مبناست. دعوا بر سر اصول است. بر سر شعارهایی است که سالها برایش مبارزه کردند، زندان رفتند و شکنجه شدند. اما در موقع عمل عکس آن عمل کردند. هاشمی بازوی انقلاب بوده، هاشمی از استوانههای نظام است. اما مگر طلحه و زبیر بازوهای پیامبر نبودند؟ مگر همان سیفالاسلام نبود که در موقع عمل رو در روی کل اسلام ایستاد؟ این دلیل نمیشود که چون کسی روزی برای انقلاب کاری کردهاست، الآن هرکاریبخواهد بتواند بکند و باب هر گونه انتقاد بر اعمال وی بسته باشد. مشکل ما با امثال هاشمی بر سر روح تکبریست که سالهاست در وجود مدیران ارشد ما رخنه کرده و ما تفکر هاشمی را مسئول رواج آن میدانیم. ما در این میان هیچگونه مماشاتی را هم بر نمیتابیم. مدیری اگر به ارزشها معتقد نباشد آماج انتقادهای ما خواهد بود. خواه عضو کارگزاران باشد، خواه عضو مشارکت و خواه عضو دولت کریمه اسلامی. و همانگونه که دیدید در ماجرای اخیر «اسفندیار رحیم مشائی» هیچگونه ملاحظهای را برای دولتی که خود بیشترین زحمت را برای آمدنش کشیده بودیم، جایز ندیدیم. ما به مشایی گفتیم خودت را به دولت اسلامی نچسبان. گفتیم خودت را پشت دولت و شخص رییس جمهور پنهان نکن. به احمدینژاد هم گفتیم که این عناصر معلومالحال-که هیچ تناسبی با شعارهای دولت اسلامی ندارند – را بیرون بینداز.
دوست خوبم حسین از انتقاد قبلی من به صفار هرندی نیز گلایه کرده بود و استدلال میکرد شاید چیزهایی درون دولت هست که ما نمیدانیم. پس نباید دولت را تضعیف کرد. من میگویم این انتقادها نه تنها تضعیف دولت، نظام و یا هر شخص دیگر نیست بلکه به تقویت آنها میانجامد. همانگونه که انتقاد ما به جشنواره سال گذشته صفار، وی را بر آن داشت تا جشنواره امسال را نزدیکتر به معیارها برگزار کند. برای این دوست خوبم مثالی میآورم: مثلاً در مورد ورود امانپور به کشورمان ـ که خودشما با عصبانیت کامل در وبلاگتان مطرح کردید ـ به قول خودتان شاید دولت به لحاظ دیدگاه بینالمللی ناچار به پذیرش چنین افرادی باشد. ونیز خود پیشنهاد دادهاید که ما باید انتقاد کنیم تا دولت به حمایت آرای ما بتواند با ایشان برخورد کند. من دقیقاً با این پیشنهاد شما موافقم. اما به راستی چرا این تاکتیک را عمومیت نبخشیم و در همه امور آن را به کار نگیریم؟ آیا اگر به اشتباه بودن مسئلهای پی بردیم باید ابتدا طرف مقابل را بسنجیم و بعد به انتقاد از وی بپردازیم؟ یعنی اگر به تعبیر شما وی «کافر منافق آمریکایی» بود باید شدیدترین حملات را متوجه وی کرد اما اگر او عضوی از دولتی بود که به آن رای دادهایم یا شخصی بود که در ارکان نظام جایی برای خود دست و پا کرده بود، نباید به وی انتقاد کرد؟!!! اینجاست که بحث نسبی بودن اخلاق پیش میآید و من به هیچوجه با آن موافق نیستم. اصولا همین رفتار ما باعث شده که در طول این 28 سال، کسانی بتوانند با استفاده از همین ترفند، چنان قداستی برای خود دست و پا کنند که نه تنها خود را جدا از عامه مردم بدانند بلکه هرگونه نزدیک شدن مردم را بی احترامی به خود تلقی کنند. تا آنجا که اگر طلبهای در مجلسی بخواهد تنها سوالی از ایشان کند، پس از کتک خوردن توسط محافظان ایشان با شدیدترین احکام از سوی قضات دادگاه عدل اسلامی روبرو خواهد شد به طوری که اگر کسی نداند جرم وی چه بوده و احکام صادره را ببیند، به نظرش میرسد که وی مفسد فیالارض بوده که چنین مجازاتی برایش تعیین شده است.
دوستان خیال نکنند انتقاد من به هاشمی همانند بسیاری دیگر، از زمان انتخابات و درگیری وی با احمدینژاد نشات میگیرد. هرگز اینطور نیست. خدا رحمت کند حاجآقا ضابط را ( مسئول روایت سیره شهدا ) که هفت سال پیش -در دانشگاه صنعتی اصفهان – در اوج قدرت نمایی مشارکتیها، اصلاحات خاتمی را نتیجه سیاست های سازندگی هاشمی میدانست و هم او بود که در آن زمان ما را با تفکر سرمایهداری و سرمایهپروری هاشمی آشنا ساخت. یادمان نرفته همین کسانی که الآن داعیه طرفداری از هاشمی را سرمیدهند، در همان زمان چگونه وی را تخریب کردند و با القابی از قبیل عالیجناب سرخ پوش قاتل زنجیره ای و ... به ترور شخصیت او پرداختند. حال چه شده که ما که عمری از انقلاب و ارزش های آن دفاع کرده ایم به تخریب شخصیت ایشان متهم می شویم اما اینان شده اند سینه چاکان هاشمی؟؟؟
4- حرف آخر در مورد خودم اینکه به هیچ عنوان با توهین موافق نیستم. مخصوصا توهین به کسی که عمری در راه اعتلای این نظام و انقلاب زحمت کشیدهاست. به دوستان هم توصیه میکنم مرز توهین و انتقاد را از هم جدا کنند.دوستان نزدیکترم به خوبی میدانند که همین الان من هر کجا، چه در دانشگاه و چه در کوچه و محل، هر کسی بخواهد به اشخاص، ارکان و یا ارزشهای انقلاب توهین کند، برخورد می کنم. مثلا همین چند وقت پیش بود که با بچه های کلاس، رفته بودیم بازدید کارخانه. تو اتوبوس بچه ها هر چی علیه آقای هاشمی تو موبایلهایشان داشتند رو کردند. اینجانب در کمال تنهایی با وجود اینکه استادمون هم حضور داشت. بلند شدم موبایل همشون _ دختر و پسر_ را گرفتم و همه اون چیزا را پاک کردم. باشد که مورد قبول درگاه الهی قرار گرفته باشد!
پ.ن1:باز هم تشکر میکنم از همه دوستان خوبم مخصوصا سید علی، حاج حسین و نافذ(که هنوز اسمش را نمی دونم!)
پ.ن2:این پست را همون روز 18 بهمن نوشتم اما منتظر بودم تا مصاحبه امشب آقای هاشمی را هم ببینم و بعد آن را آپ کنم. مصاحبه را هم دیدم و نیز دیدیم که در آخر چگونه با جملاتی کوتاه همه انتخابات کل نظام در این بیست و هشت سال را زیر سوال برد. (خودتون زحمت بکشید برید ببینید چی گفت)
طبق اصل 112 قانون اساسی، مجمع تشخیص مصلحت نظام برای حل موارد اختلاف بین مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان و مشاوره در اموری که رهبری به عهده آن میگذارد، تشکیل میشود که انتخاب اعضای ثابت و متغیر آن با رهبری است.
این مجمع اولین بار قبل از اصلاح قانون اساسی با فرمان حضرت امام در 17 بهمن سال 1366 تشکیل شد.
پ.ن: این فقط یک اطلاع رسانی بود. لطفا برداشتهای غلط نکنید.
- الو! سلام علیکم.
- علیکم السلام!
- آقای پرتو؟
- بله بفرمایید خودم هستم.
- ولی هستم . از کانون قرآن و عترت دانشگاه تماس می گیرم.
- به به سلام آقای ولی حالتون خوبه؟ چه عجب یادی از ما کردید؟
- راستش یه خبر خوش براتون داشتم.
- خوب بفرمایید.
- به شرط اینکه ما را دعا کنید.
- خواهش می کنم آقای ولی. محتاجیم به دعا.
- آقای پرتو! شما تو مسابقه تفسیر قرآن اول شدید. جایزه اش را هم که می دونیدچیه؟
- بله می دونم!
- انشاءالله اعزام می شید مشهد برای زیارت آقا امام رضا.
- کی هست؟
- بله اجازه بدید، عرض میکنم خدمتتون. روز یکشنبه 13/12 ساعت 7:30 پرواز دارید. پرواز برگشت هم ساعت 10:30 روز چهارشنبه 16/ 12 . سعی کنید 2 ساعت قبل پرواز تو فرودگاه باشید!! اونجا حاج آقا خیراللهی منتظر هستند. بقیه هماهنگیها به عهده ایشونه.
- آخه من که ایشون را نمیشناسم.
- بالاخره اونجا یه جوری ایشون را پیدا کنید. اصلاً به اطلاعات فرودگاه بگید پیجشون کنه!
- چشم آقا! لطف کردید.
- راستی محل اقامتتون هم هتل ابریشمه. اینم شماره تماسش. یادداشت کنید.
- بله یه چند لحظه اجازه بدید... بفرمایید . یادداشت میکنم.
- هتل ابریشم: 8516500 و 8541876 .
- تشکر آقای ولی. مطلب دیگهای نیست؟
- عرضم به حضورتون ،فقط اینکه وسایل شخصی و کارت دانشجویی هم همراهتون باشه.
- چشم، حتماً . آقای ولی خیلی ممنون . واقعا خوشحالم کردید.
- خواهش میکنم. انشاءالله به سلامت برید و ما را هم دعا کنید.
- اختیار دارید. حتماً ، اگه قابل باشیم.
- خوب کاری نداریدآقا؟
- نه، فقط بازم تشکر می کنم.
- خواهش میکنم . خداحافظ.
- حدانگهدار.
1 – امام امروز آمد.گفتنیها در این مورد زیاد است. مخصوصا در این چند روز در روزنامهها، سایتها، مجلات و سخنرانیها میتوان اطلاعات خوبی از زوایای مختلف آن اتفاق شیرین بدست آورد. اما آنچه که تناسب بیشتری با این ایام دارد تقارن بهمن است با محرم. دو ماهی که در آن، به حقیقت خون بر شمشیر پیروز شد.
جریان انقلاب نیز در روزهای تقارن با محرم سرعت بیشتری گرفته بود. مردم شور و شوق انقلابی خود را با حماسه حسینی رنگ و بویی تازه میدادند. شایعه شده بود که امام در روز عاشورا به ایران باز میگردد و شاه قصد دارد در همان روز امام را به شهادت برساند. هرکس خود را برای عاشورایی دیگر همچون عاشورای حسینی آماده میساخت. رژیم علاوه بر افزایش توان سخت افزاری و ارنج نیروهای مسلح در خیابانها و گذرگاههای عمومی، به جنبش نرم افزاری نیز روی آورده بود و دست به دامان هرآنکس میشد که مبارزهاش از جنس مبارزه خمینی نبود. در این میان برای شاه فرقی بین کمونیستها و تودهای ها با ملی گراها و یا امثال کاظم شریعتمداری نبود. هر کس که میتوانست ذرهای در اراده ملت مبنی بر تغییر رژیم خللی وارد کند برای شاه حکم نوشدارو را داشت. ملی گراها سعی در وصله کردن خود به نهضت و ماهی گیری از آب گل آلود را داشتند. اعلامیههای کمونیست ها بود که در هر تظاهرات و راهپیمایی به طور وسیع بین مردم پخش میشد و فتاوای امثال شریعتمداری بود که هر روز بیشتر از روز قبل بر طبل جدایی دین از سیاست میکوبید. در این گیر و دار اما پیام حضرت امام در 21 ذیالحجه به سان آبی بود که بر آتش افروزیهای ایشان ریخته شد و تمام رشتههاشان را پنبه کرد. رهنمودی که جنس مبارزه را برای همگان ملموس میکرد و هدف حسینی آن را مشخص:
«با حلول ماه محرم، ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد، ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد، ماهی که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم و داغ باطله بر جبهه ستمکاران و حکومتهای شیطانی زد. ماهی که به نسلها در طول تاریخ راه پیروزی بر سرنیزه را آموخت. ماهی که شکست ابرقدرتها را در مقابل کلمه حق به ثبت رساند. ماهی که امام مسلمین راه مبارزه با ستمکاران تاریخ را به ما آموخت. راهی که باید مشت گره کرده آزادیخواهان و استقلال طلبان و حق گویان بر تانکها و مسلسلها و جنود ابلیس غلبه کند و کلمه حق باطل را محو نماید. امام مسلمین به ما آموخت که در حالی که که ستمگر زمان بر مسلمین حکومت جائرانه میکند در مقابل او اگرچه قوای شما نا هماهنگ باشد، به پا خیزید و استنکار کنید. »
2 - امروز بیست و پنجمین جشنواره فیلم فجر آغاز میشود. شاید برای صفار هرندی بسیار غیر منتظره بود وقتی حدود دو ماه پیش به دانشگاه صنعتی اصفهان آمد و انبوهی از انتقادها را به سینمای کشور وارد دید. شاید وقتی پاسخ تکراری « بسیاری از این فیلم ها محصول دوران وزارت من نیست » را زمزمه میکرد ، فکرش را هم نمیکرد که با اعتراض دانشجویانی مواجه شود که جشنواره فیلم فجر را سند کم کاری وزارتخانه متبوع ایشان در زمینه سینمای ملی میدانستند. صفار پذیرفت و قول داد که عملکرد نا مطلوب یکساله همکاران خود در عرصه سینمای کشور را در جشنواره امسال ترمیم کند. مخصوصا آنکه جشنواره امسال نیز با ایام محرم تقارن یافته و این برای مسئولین ارشاد فرصتی است تا در سایه شور حسینی غالب بر روان جامعه، به تبیین ارزشهای سینمای ملی و نزدیکی آن به باورهای دینی و انقلابی مردم بپردازند.
3 – افزایش نیروهای آمریکایی در منطقه، دیدارهای مقامات امنیتی آن کشور با سران کشورهای عربی، تصمیم بوش برای اعزام 22 هزار نیروی نظامی جدید به عراق، گرمی بازار شایعات رسانههای غربی و صهیونیستی و … همه و همه نشان از یک جنگ روانی تمام عیار در مقابل اراده ملت ایران است. اراده ملتی که به زعم آنها مرعوب شدنشان برابر است با عقب نشینی دولت از اصول و ارزشها و کرنش در مقابل استکبار.
آیا آمریکا در آیندهای نزدیک به ایران حمله خواهد کرد؟
این سوالی است که در روزهای اخیر فکر و ذهن عدهای را به خود مشغول کرده و برخی رسانههای مزدور داخلی نیز همسو با رسانههای بیگانه، به آن دامن میزنند. غافل از اینکه این وعده پوشالی پس از حادثه یازدهم سپتامبر و عربدهکشیهای بوش، مهمترین تیتر خبری بوقهای رسانهای غرب است که در یک سیکل سینوسی در این چند سال اخیر مرتباً تکرار شده و هر بار بیشتر از گذشته شاهد پوچی و توخالی بودن آن بوده ایم.
اوضاع بحران زده کشورهای خاورمیانه، وضعیت اسفبار نیروهای ناتو در افغانستان، شکست سیاستهای بوش در عراق، مقاومت جانانه حزبالله در جنگ 33 روزه و شکستن هیمنه رژیم اشغالگر قدس، استمرار ایستادگی حماس در برابر فشارهای داخلی و خارجی، مقاومت نیروهای مردمی در برابر جریان 14 مارس در لبنان، روند رو به جلو افزایش قدرت ایران در منطقه، افول قدرت نماییهای امریکا در حمله به عراق و افغانستان، بومی شدن دانش هسته ای در ایران، شکست طرح خاور میانه بزرگ و از همه مهمتر گسترش جریان بیداری اسلامی در جهان، حکایت از آن دارد که آمریکا هیچگاه به ایران حمله نخواهد کرد و به عبارت بهتر جرات حمله به ایران را نخواهد داشت چرا که به قول رهبر معظم انقلاب: « امریکا علیه جمهوری اسلامی ایران تا به حال هرکاری توانسته انجام داده و اگر کاری را نکرده، قادر به انجام آن کار نبوده است.» و همگان بر این نکته معترفند که ایران امروز به مراتب قدرتمند تر از ایران گذشته است.
این از چرایی جنگ روانی و اما اهداف این جنگ روانی:
چهار سال از اشغال عراق و پنج سال از حمله به افغانستان میگذرد. آمریکاییها در طی این سالها علی رغم پرداخت هزینههای گزاف، هر روز بیشتر از دیروز در باتلاقی که خود برای خویش فراهم کردهاند فرو میروند. فشارهای داخلی و خارجی هر روز بر بوش بیشتر میشود و او میخواهد ایران را مسئول شکست خود در عراق معرفی کند؛ در حالی که به اعتراف اکثر سران آمریکا دخالت ایران در عراق واقعیت ندارد و این سیاستهای غلط بوش و تیم حاکم بر کاخ سفید است که این شکست مفتضحانه را برای آمریکا به ارمغان آورده است. نمود واقعی این مسئله در گزارش بیکر- همیلتون عینیت مییابد تا آنجا که مذاکره با ایران تنها راه برون رفت امریکا از این بحران به بوش پیشنهاد میشود. غرب اکنون بیشتر از همیشه خود را محتاج به ایران میبیندولی خوی استکباری و غرور کاذب، این اجازه را به آنها نمیدهد که صریحاً خواسته خود را بیان کنند. بنابر این جنگ روانی اخیر را باید ابزاری برای ارعاب ملت ایران قلمداد کرد که هدف آن گشودن باب مذاکره با ایران است؛ و البته امریکا وقتی در این مذاکره پیروز خواهد شد که ایران را به مذاکره با خویش نیازمند سازد و از موضع قدرت سخن بگوید.
در این تاکتیک هم امریکا مثل همیشه شکست خواهد خورد چرا که ملت ایران با حفظ انسجام و همدلی و حمایت همه جانبه از دولت مردمی، گوش به فرمان رهبر و مقتدای خویش دارد و این همان چیزی است که امریکا از آن واهمه دارد.
محرم است و شور حسینی است که در سینه تک تک مردمان این سرزمین فوران کرده است. در تعجبم از حماقت این حاکمان مستکبر که درست در لحظهای برای ملت ما شاخ و شانه کشیدهاند و چنگ و دندان نشان میدهند که مردم ایران در تب و تاب حماسه عاشورا قرار دارند و جانشان مملو از روح ظلم ستیزی است . چرا که آن را از اربابی به میراث بردهاند که فریاد «هیهات منالذله» او هنوز در گوش تاریخ طنین انداز است.
به یاد فرمایش زیبای امام سجاد علیهالسلام میافتم که فرمود:« سپاس خدای را که دشمنان ما را از احمق ترین مردمان قرار داد.»
در این هنگام حسین(ع) دست مبارک خویش را بر محاسن شریف خود کشید در حالی که می فرمود:« خشم الهی بر یهود شدت یافت، آن زمانی که عزیر را فرزند خدا دانستند؛ و خشم خدا بر نصارا شدت یافت، آن زمانی که خداوند را سومین خدای خود خواندند؛ و خشم خدا بر مجوس شدت یافت، آن زمانی که به جای پرستش خدای یکتا به عبادت ماه و خورشید پرداختند؛ و الآن خشم الهی بر امتی که برای کشتن فرزند پیامبر خود متحد و هماهنگ شدهاند شدت گرفته است. سوگند به خدا خواسته آنها را نخواهم پذیرفت تا آن هنگام که به خون خویشتن خضاب کنم و با این حال خدای خود را ملاقات نمایم. »
سپس حسین فریاد برآورد:« هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرنی؟ هَل مِن مُغیثٍ یُغیثُنا لِوجهالله ؟ هَل مِن ذابٍّ یَذُبُّ عَن حَرمِ رَسولالله ؟»
« آیا کسی هست مرا یاری کند؟ آیا فریاد رسی هست که برای رضای خدا به فریاد ما برسد؟ آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟»
«لهوف سیدبن طاووس»
امشب شب تاسوعاست.
دیده بگشا که طبیبت سر بالین آمد دیده بگشا که حسین با دل خونین آمد
دیده برهم منهای سروبه خون غلطیده تا نگویند حسین داغ برادر دیده
خیلی با خودم کلنجار رفتم. اما بالاخره راضی شدم که از بلاگفا اسباب کشی کنم و بیام اینجا. دلایلی برای اونجا موندن داشتم و خیلی دلایل برای اینجا اومدن. مردد بودم. به خاطر همین نشستم همه دلایلم را نوشتم و بعد دیدم کفه پارسی بلاگ سنگین تره. به خودم گفتم درسته که بلاگفا سابقهاش طولانی تره، صفحاتش زودتر لود میشن و کامنت گذاشتن تو بلاگفا راحت تره؛ اما در عوض پارسی بلاگ هم ادعا میکنه که پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ را داره، پارسی یار داره و مهمتر از همه جو دوستانه و مذهبی پارسی بلاگ بود که باعث شد بیام اینجا.
در مورد بعد فنی! کار هم اولش خیال می کردم فقط با 2 تا کلیک کار حله. فکر میکردم با این سیستم انتقال مطلب پارسی بلاگ میتونم به راحتی همه نوشتههام را منتقل کنم. اما ماشاءالله به این سیستم. با اینکه مرتب تبلیغ میشه که فقط با دو کلیک انتقال مطلب از همه سرویس دهندههای وبلاگ نویسی امکانپذیره اما این سیستم فقط برای وبلاگهای خود پارسی بلاگ جواب میده و اگرکسی بخواد از بلاگفا یا پرشین بلاگ یا یکی دیگه از سرویس دهندهها مطلبی را منتقل کنه، همش ارور میده. آخرش مجبور شدم از مکانیسم دوم یعنی «کپی و پیست » استفاده کنم!
توضیح: یک سری از این مطالب را از وبلاگ اصلیم تو بلاگفا به اینجا انتقال دادم و بقیه اش هم از وبلاگ موقتی که به نام « دل و دین» و با نام مستعار نیما موحد توی پارسی بلاگ درست کرده بودم.
امیدوارم پشیمون نشم!