امشب مصاحبه تلوزیونی رییس جمهور بود.
نمی خوام حرف اضافی بزنم چون خود دکتر با متانت کامل همه سوال ها را جواب دادند.
دیدن اینکه یه عده هستند که با این شورو شوق برای خدمت به مردم تلاش میکنند،مرحمی است بر زخمهایی که ازبی عدالتیهای 16 سال گذشته بر دل و جان آدم باقی مونده.
در مورد پست انتقادم به پارسی بلاگ :
1- خوشبختانه چند نفری پیدا شدند که در موردش نظر بدند یا به ارائه راهکار بپردازند.
در این بین جا داره از علی آقا تشکر ویژه ای داشته باشم هم به خاطر نظراتشون و هم به خاطر اهمیتی که به این موضوع دادند و اون را توی وبلاگشون مطرح کردند.
2- فکر نمی کردم به این زودی اثر کنه!!! الآن که میبینم اثری از وبلاگ های پر بیننده روی صفحه اول پارسی بلاگ نیست. به جاش آخرین گفتگوهای پارسی یار را گذاشتند. بابا ای ول به اینا می گند انتقاد پذیر!
نوشته شده در تاریخ 4/11/85 ساعت 2:3
باز دلم بوی محرم گرفت بوی خدا و شب و شبنم گرفت
بوی گل یاس گل آشتی بوی گلاب و گل مریم گرفت
بوی طلائیه و مجنون گرفت بوی خوش خط مقدم گرفت
عطر صمیمی همه جبههها عطر شهیدان محرم گرفت
نوشته شده در تاریخ 3/11/85 ساعت 3:19
هنوز چندتا پست بیشتر ننوشتم که احساس میکنم اون شور و شوق اولیه را برای نوشتن تو پارسی بلاگ ندارم. قبلا گفته بودم که من یک وبلاگ دیگه هم تو بلاگفا دارم. شاید علت اصلی این مساله هم مقایسه ای باشه که من بین این دو وبلاگم می کنم. مهمترین دلیلش هم اینه که با وجود اینکه گاهی ویزیت روزانه این وبلاگ از اون یکی بیشتره اما از ابتدا تا الآن فقط به تعداد انگشتان دست پیدا شدند که برای مطالبم نظر بدند، در صورتی که تو بلاگفا یک پست که مینویسم به طور متوسط 20 تا نظر دریافت میکنم. اینجا با وجود اینکه من به وبلاگ های زیادی سر زدم و رابطه ایجاد کردم ، فقط یک نفر پیدا شده که من را لینک کرده ( با یک نفر امل هم تازه داشتیم دوست میشدیم که مدرنیسم نشده به رحمت خدا رفت. خدا رحمتش کنه واقعا ناراحت شدم) ولی اونجا تعداد زیادی از وبلاگها هستند که من را به لیست دوستانشان اضافه کرده اند. این جدای از لینک هایی است که گاها به مطالبم داده میشه. مساله بعدی انتخاب وبلاگ ها و مطالب منتخب توی پارسی بلاگه که معلوم نیست چه کسانی و بر اساس چه مبناهایی این وبلاگ ها را انتخاب میکنند. چه خوب میشد آقایون (یا هم خانمها!) پارامترهای انتخاب وبلاگ برتر را توضیح میدادند که بقیه هم تکلیف خودشون را بدونند تا اگر با مبانی اونها جور در میاد که در راستای انتخاب شدن تلاش کنند و اگر هم با افکارشون سازگار نیست، راه خودشون را بروند و بیخود منتظر نباشند که شاید روزی وبلاگشون به عنوان وبلاگ منتخب برگزیده بشه. البته به نظر من این زیاد مهم نیست که وبلاگ آدم منتخب بشه . چرا که اولا با وجود این برخورد سلیقهای که اصلا معلوم هم نیست از طرف چه کسانی صورت میگیره ممکنه هزار تا وصله ناجور به آدم بچسبونند و دوم هم اینکه شاید بعد از انتخاب وبلاگ به عنوان منتخب آدم مجبور بشه یه سری خطوط قرمزی را رعایت کنه که اگر اینجور بشه دیگه به هیچ وجه با روح وبلاگ نویسی سازگار نیست. مطلب آخر هم که من واقعا بهش انتقاد دارم نمایش وبلاگ های پر بیننده در هر روز است. (یک کار کپی شده از پرشین بلاگ!) اگر دقت کرده باشید میبینید که به ندرت پیش میاد که یک وبلاگ جدید به تعداد این وبلاگهای نمایش داده شده اضافه بشه و دلیلش هم کاملا مشخصه. چون هر کس در اولین لحظات ورود به پارسی بلاگ با دیدن آمار این وبلاگ ها ، بی اختیار میخواد بدونه توی این وبلاگ چه خبر بوده که این همه ویزیتور داشته و همین مطلب باعث میشه که مرتب به تعداد بیننده های اون وبلاگ افزوده بشه و هیچ وقت شاهد آن نخواهیم بود که یک وبلاگ جدید توی لیست قرار بگیره. امتحان کردن این مساله هم خیلی راحته . مسئولین پارسی بلاگ میتونند برای آزمایش این موضوع یک وبلاگ در پیت را فقط یکبار توی لیست قرار بدهند آنوقت خواهند دید که آمار آن، چنان افزایشی خواهد داشت که دیگر اصلا نمیتوانند آن را از لیست بیرون بکشند.
با توجه به اینکه من هنوز کار اصلیم را اینجا شروع نکردهام،شاید زدن این حرف ها یه کم زود بود ولی به هر حال چون پارسی بلاگ را دوستش دارم، نمی تونم نسبت به اون بی تفاوت باشم و این انتقادهایی بود که من به پارسی بلاگ دارم. باشد که لااقل چند نفر پیدا بشند که این مطلب را بخونند و در مورد اون نظر بدند !
نوشته شده در تاریخ 28/10/85 ساعت 1:34
قرآن مجید که کتاب عشق و محبت و مهر و عطوفت و معرفت و بصیرت است در زمینه مهر ورزی و محبت حضرت ابراهیم(ع) میفرماید:
[پس هنگامی که ترس و دلهره از ابراهیم(ع) برطرف شد و آن مژده به او رسید با ما درباره قوم لوط (به قصد دفع عذاب از ایشان) به گفتگو پرداخت. به راستی که ابراهیم(ع) بسیار بردبار و دلسوز و روی آورنده به سوی خدا بود. ای ابراهیم از این (گفتگو) در گذر که فرمان پروردگارت (برعذاب قوم لوط) فرا رسیده و یقینا آنان را عذابی بدون بازگشت خواهد آمد.] هود 74-76
ابراهیم(ع) با آگاه شدن از ماموریت فرستادگان خدا که برای هلاک کردن قوم ستمکار لوط روانه بودند، با آنان به مجادله و گفتگو پرداخت که شاید از عذاب و هلاک کردن آنان صرف نظر نمایند و به آنان مهلت معینی داده شود، باشد که در آن مهلت مقرر توبه کنند و از عمل زشت خود دست بردارند.
شاید این سوال پیش آید که چگونه ممکن است پیامبری چون ابراهیم(ع) برای آن قوم لعین شفاعت کند؟
در پاسخ به دو نکته توجه می کنیم:
اولاً: اگر غیر از این عمل از ابراهیم(ع) خلیل الله میدیدیم جای پرسش داشت چه اینکه این درخواست ریشه در ارزشهای اخلاقی ابراهیم(ع) دارد که در سه حقیقت « حلیم» و « اوَاه» و « منیب» نمود مییابد. و این به وضوح در آیه شریفه بیان شده است.
ثانیاً: قطعی بودن عذاب الهی برای او معلوم نبود و در این هنگام تقاضای مهلت و شفاعت برای اهل گناه امری طبیعی است. قطعی بودن عذاب را قرستادگان حق پس از درخواست ابراهیم (ع) به او خبر دادند و گفتند که این عذاب حتمی و غیر قابل برگشت است.
در جای دیگر ابراهیم(ع) از خدای مهربان برای ذریه و نسلش در قلوب مومنان درخواست مهربانی و مهرورزی میکند:
[ پروردگارا! من برخی از فرزندانم را دردرهای بی کشت و زرع نزد خانه حرمت یافتهات سکونت دادم. پروردگارا! برای اینکه نماز را بر پا دارند. پس دلهای گروهی از مردم را به سوی آنان علاقهمند و متمایل کن و آنان را از انواع محصولات و میوهها روزی بخش.باشد که سپاسگذاری کنند.] ابراهیم 37
به این نکته مهم توجه داریم که ذریه ابراهیم(ع) فقط اسماعیل نمیشود بلکه کلمه ذریه شامل نسل مومن ابراهیم(ع) به ویژه پیامبر و اهل بیت اویند چنانکه امیرالمومنین در روایتی میفرمایند: « نحن آل ابراهیم» ما دودمان ابراهیم هستیم.
نوشته شده در تاریخ 16/10/85 ساعت 12:37
چند روز پیش رضا خاتمی دبیر کل پیشین حزب مشارکت اومده بود دانشگاه صنعتی اصفهان. صحبت هاش اونجور که اقتضای این روزهاست بر دو محور انتخابات شوراها و خبرگان رهبری میچرخید.در کل میتونم بگم آمده بود به خاطر یه جور گدایی برای انتخابات شوراها و یه جور دلزدگی از انتخابات خبرگان!
نقد و بررسی همه آنچه در آن جلسه از سوی سخنران و دانشجویان گفته و شنیده شد در مجال این مقال نیست. اما در این بین یکی از محورهای اصلی سخنرانی آقای خاتمی را عدم علنی بودن جلسات خبرگان تشکیل میداد. من با اینکه وقت گرفته بودم تا در تریبون آزاد جواب ایشان را بدهم اما به علت کثرت تعداد دانشجویان نوبت به من نرسید. حالا همه آنچه در این مورد به نظرم میرسد را مینویسم هرچند میدونم هیچگاه آقای خاتمی به وبلاگ من سر نخواهند زد و این مطلب را نخواهند خواند!
در ماده 53 آیین نامه داخلی مجلس خبرگان آمده است که مذاکرات جلسات و نطقهای قبل از دستور مجلس خبرگان غیر علنی است، مگر با نظر هیئت رییسه که در این صورت تمام یا بخشی از آن میتواند علنی برگزار شود.
علت اصلی تصویب این قانون به خاطر ملاحظاتی است که رعایت آنها در جهت حفظ مصالح و منافع کشور است. ضمنا با توجه به اینکه نهاد خبرگان بالاترین نهاد نظارتی کشور است و قرار است ایشان بر افعال و کردار بالاترین شخصیت مملکت نظارت کنند، غیر علنی بودن جلسات، آزادی بیشتری به اعضاء خبرگان در بیان دیدگاهها و نقطه نظرات خود میدهد تا به دور از هرگونه شائبهای ، مطالب را مورد بحث و بررسی قرار دهند؛ در حالی که اگر جلسات علنی باشد ممکن است عدهای با رعایت حریم هایی و با مصلحت اندیشیهایی نابجا مصالح کلی نظام را نادیده بگیرند.
علت دوم غیر علنی بودن جلسات خبرگان را میتوان در سوء استفادههای تبلیغاتی دشمنان و برخی نا آگاهان جستجو کرد، خصوصا در مواقعی که مطالب جنبه محرمانه و طبقه بندی شده دارند و افشای آن به صلاح کشور نیست. همچنانکه درقضییه تعیین رهبر معظم انقلاب به جانشینی امام خمینی در اجلاسیه خرداد 1368 به یاد داریم که با وجود غیر علنی بودن جلسات چگونه منافقین داخلی و دشمنان خارجی دست به دست هم داده بودند و با پشتیبانی وسیع تبلیغاتی رادیوهای بیگانه اینگونه تبیین کردند که ایران درآستانه یک بحران و سرنگونی نظام اسلامی قرار دارد. ونیز به یاد داریم که حتی بنابر تشخیص غلطشان، چگونه به تخریب شخصیت وسیع آنکس که میپنداشتند خبرگان او را به رهبری بر خواهد گزید ، پرداختند.اهمیت این موضوع زمانی آشکار میشود که میبینیم دشمنان نظام همه راهکارهای موجود را بررسی کرده و حتی شورای رهبری را نیز از نظر دور نداشتند و با تحلیل های گوناگون ناکارآمدی شورای رهبری را تبلیغ میکردند. حال اگر جلسات خبرگان علنی میبود و در آن لحظات پر التهاب دشمنان نظام از روند پیشروی جلسات مطلع میشدند به قطع میتوانستند با هجمه وسیع تبلیغاتی خود در تعیین رهبری خللی وارد کنند و یا حداقل از سرعت رسیدگی به این موضوع بکاهند.
ممکن است گفته شود که آن قسمت از نطقها و مذاکراتی که پخش آنها اشکالی ندارد، علنی شود و نطقهایی که مانعی در علنی شدن آنها وجود دارد، غیر علنی بماند. اگرچه این راه حل مناسب به نظر میرسد اما عملا اجرای آن با مشکل مواجه خواهد شد. زیرا اولین مسئله تعیین ملاک علنی بودن و غیر علنی بودن و سپس تعیین مصداق هر کدام است که عملا امری ناممکن، ابهام زا، و دارای برداشتهای متفاوت میباشد. از سوی دیگر نمیتوان نطق نمیندگان را قبل از ایراد کنترل نمود تا ملاک علنی بودن یا غیر علنی بودن در آنها مشخص شود. از سوی دیگر امکان دارد طی چند جلسه مطالبی برای رسیدن به نتیجهای بیان شود که اگر آن مطالب مقدمهای پخش شوند شاید هیچگاه نتیجه اصلی حاصل نشود.
بر همین اساس قانون این اختیار را به هیئت رییسه داده که اگر تشخیص داد، مذاکرات پخش شده و تمام یا قسمتی از آن در اختیار رسانهها و مردم قرار گیرد.
شاید صحبتهای خاتمی فقط بهانهای بود برای نوشتن این مطالب و گرنه اگر نظری کوتاه به دیدگاهها و عملکرد ایشان و هم حزبیهایشان در طول این چند ساله داشته باشیم، میبینیم که انتظاری جز این از ایشان نمیرود و درخواست علنی کردن جلسات خبرگان شاید کوچکترین خواسته ایشان جهت منافع حزبی و گروهی و سنگ اندازی در راه تعالی نظام اسلامی باشد!
نوشته شده در تاریخ 22/9/85 ساعت 3:24
آخر چقدر از جنگ حرف می زنید؟ بس نیست این همه تصویر خشونت و جنگ که هر روز تلویزیون از سرتاسر جهان نشان می دهد؟ آن وقت شما هم از جنگی که 25 سال پیش اتفاق افتاده حرف می زنید؟ بس کنید! از ما که گذشت دست از سر بچه هایمان بردارید. روحیه بچه هایمان کسل شد از بس ترویج خشونت می کنید. بگذارید یه کم خوش باشیم . مردم نان ندارند بخورند آن وقت حرف از گرامیداشت دفاع مقدس و یادواره شهدا می زنید؟ ...
آه جبهه کجایی که دلم تنگ توست؟!!!
باشه! هر چی شما میگید درسته. اما یه کم هم آدم باید انصاف داشته باشه.داشتن یه ذره وجدان هم چیز بدی نیست. ما که نبودیم و ندیدیم، اما شماها که بودید چرا از یاد بردید؟ شما که آدمای جنگ را دیدید چرا به این زودی فراموششون کردید؟ اگر ما از شما ها شنیدیم که استقلال، آزادی، امنیت و اصلاً زندگی الآنمون را مدیون جنگ و بچه هاش هستیم؛ شما که خودتون دیدید. پس چی شد؟ چه زود از جنگ خسته شدید؟
حق دارید تغییر کرده اید. اصلاً همه تغییر می کنند. اما شماها زیادی تغییر کردهاید. درسته که تلویزیون هر روز داره تصاویر جنگ نشون می ده اما خودتون بهتر میدونید که جنگ ما از جنس این جنگها نبود. جنگ ما چیز دیگری بود. راست میگید! توی غرب کسی از جنگ حرف نمیزنه درست، اما غربی ها اهل حرف نیستند،به جاش اهل عمل هستند.اونم عمل به جنگ!درست مثل تو فیلمهاشون. این همه آدم که هر روز تو فلسطین و لبنان و عراق و افغانستان دارند کشته میشوند به خاطر همین تعهد غربیها به عملشونه ! کاش حداقل به اندازه اونها تعهد داشتید.
تا همین امروز هم، همه ساله در کشورهای غربی به خصوص آمریکا از کشتهشدگان جنگ و حتی سربازانی که بدترین جنایت ها را مرتکب شدند تجلیل میشود! آلمانها هنوز هم برای خودشان یادواره دارند و هزار و یک بازی.آن وقت ما نباید یادی از پاک ترین مردانمان بکنیم چرا که به خشونت طلبی متهم میشویم!
اصلاً صبر کن ببینم! جنگ که شد شما کجا بودید؟ چرا اثری از جنگ بر بدن شما نیست؟ حالا شهادت پیشکش. بعد از جنگ شدید وطن پرست و میهن پرست؟ جنگ که تمام شد یادتان افتاد که اصلاً ایرانی هم هست؟ حتماً همان موقع هم بود که یاد گرفتید بیایید حزب درست کنید و دموکراسی را توسعه بدهید. کاش حداقل به اندازه نیروهای منافقین جرأت داشتید که روزهای اول جنگ، قاطی نیروهای اعزامی میرفتند جبهه تا اخبار و اطلاعات برای اربابانشان تهیه کنند و اگر هم نتوانستند، اسلحه و مهمات از خط بدزدند و بیاورند سینه مردم را در کوچه و بازار سوراخ کنند. پس کمی که فکر کنیم میبینیم این ماییم که باید از شما طلبکاری کنیم نه شما که همیشه مدعی و طلبکارید.
اینکه جوانان را با آنهایی آشنا کنیم که مثل خودشان زمینی بودند و تمایلات انسانی داشتند ولی شیفته دنیا و فریفته گناهان نشدند کار بدی است؟ اینکه به جوانان نسل سوم بگوییم یک نسل عقب تر را نگاه کنند و الگوی خود را در میان آنها بیابند کار بدی است؟ شما هم بیکار ننشینید؛ همچنان الگوهای غربی خود را مطرح کنید. حداقل مرد باشید و با ما رقابت کنید آن وقت ببینید جوان امروز کدام را انتخاب میکند. چرا جلوی ما را میگیرید؟
فرهنگ جبهه اگر نامش یادآور جنگ است اما در درون چشمهای است جوشان از معرفت الهی.
گفتن از دفاع مقدس یعنی پراکندن عطر خوش ایمان در بین جوان ها.
جنگ ما اگر چه با آتش و خون همراه بود ولی در کوره گداخته خود انسانهایی را پروراند، که شدند چراغ هدایت بشر تا ابد.
اصلاً قرار است ما چه چیزی را فراموش کنیم؟ خودمان را؟!
نوشته شده در تاریخ 27/8/85 ساعت 1:20
آیت الله تهرانی میگوید:
حضرت آیتالله العظمی بهجت فرمودند: در زمان جوانی ما مرد نابینایی بود که قرآن را باز میکرد و هر آیهای را که میخواستند نشان میداد. من نیز در زمان جوانی روزی خواستم با او شوخی کنم. به او گفتم: فلان آیه کجاست؟ قرآن را باز کرد و انگشت خود را روی آن آیه گذاشت. من گفتم اشتباه میکنی این که آیه دیگری است. به من گفت: «آیه همین است. مگر کوری نمیبینی؟!»
نوشته شده در تاریخ 13/8/85 ساعت 2:02
عبدالحمید میرزا فرمانفرما ،از حاکمان عهد قاجار بود که در سال 1299 قمری به مدت 1 سال به حکمرانی کرمان منصوب گردید. وی فردی بسیار جلف و متهور بود و در تصمیمگیریهایش ، بر مبنای دل خود عمل مینمود و رعایت انصاف و عدالت را نمینمود. در حالات وی گفتهاند که وی گاهی در جواب سلام ، ناسزا میگفت و گاهی نیز دشنام دهنده را خلعت میبخشید. زمانی بیگناهی را میکشت وگاه از خطای مقصر مجرمی میگذشت!
یکبار وی چند تن از سران منطقه را به اتهام طغیان و سرکشی دستگیر و با غل و زنجیر روانهی کرمان نمود. از جملهی این سران ،حسینخان بود که به همراه فرزند خردسالش در غل و زنجیر، به زندان افتادند.این طفل در زندان به دیفتری مبتلا شد. حسین خان هرچه التماس و زاری کرد که بچه بیمار را از زندان آزاد نمایند که شاید بهبود یابد ،نتیجه نداد. افراد زیادی برای این امر نزد فرمانفرما واسطه شدند تا شاید این طفل را از زندان رها کنند ، اما سودی نبخشید. حسین خان بوسیله فردی به نام افضل به فرمانفرما پیغام فرستاد که حاضرم 500 تومان از تجار کرمان قرض و به شما تقدیم کنم تا کودک بینوایم را از پیش چشمم بیرون ببرید. اما فرمانفرما بازهم نپذیرفت. افضل گفت:آخر خدایی هم هست ، پیغمبری هم هست. ظلم است که پسری در کنار پدر در زندان بمیرد. اگر پدر گناهکار است ، پسر که گناهی ندارد. فرمانفرما جواب داد: در باب این مرد چیزی نگو که فرمانفرمای کرمان، انتظام مملکت خود را به 500 تومان حسین خان نمیفروشد!
بالاخره در همان روز، طفل در برابر چشمان اشکبار پدرش جان داد. اتفاقاً دو سه روز بعد یکی از پسرهای فرمانفرما به دیفتری دچار شد. هرچه پزشکان کوشش کردند سودی نبخشید. به دستور فرمانفرما 500 گوسفند در آن روز پی در پی قربانی کردند، اما افاقه نکرد و کودک جان باخت.
فرمانفرما در آن اوقات در حزن نونهال خانواده به سر میبرد و شب و روز، هیچ استراحت نداشت. در یکی از روزها افضل که ندیم فرمانفرما بود نزد وی آمد. فرمانفرما با حالی پریشان و اندوهگین با صدای بلند به گریه افتاد و فریاد زد: افضل الملک! باورکن که خدایی نیست، پیغمبری نیست، هیچ کس نیست والا من پیرمرد قابل ترحم نبودم و دعای شبانگاهی من کاری نبود، لااقل به دعای این فقرا و قربانی 500 گوسفند و نذورات میبایست فرزند من نجات مییافت. افضل در حالی که فرمانفرما را دلداری میداد گفت: آقا! این فرمایشات را نفرمایید. زیرا که هم خدایی هست و هم پیغمبری و بالاخره کسی هست. اما بدانید که فرمانفرمای جهان نیز انتقام مملکت خود را به 500 گوسفند شما نمیفروشد!.
این سنت پایدار الهی است و هیچگاه ظلم و تبهکاری و تعدی به جان و مال مردم بی پاسخ نخواهد ماند.
اون دنیا که جای خود اما نمیدونم کی میشه حرام خوری های این حرام زاده ها دامن گیرشون بشه و خداوند سهم مظلومان را از تو شکمشون بکشه بیرون.
نوشته شده در تاریخ 82/8/85 ساعت 11:31
عید فطر
روز وداع عاشقان با بهترین لحظات قرب معشوق
و روز درود بر آیندهای که امید دارند بر عهد خود با خدای خویش باقی بمانند.
نوشته شده در تاریخ 2/8/85 ساعت 3:31
برعکس خیلی از بلاگرها که فصل امتحانات که میشه با یک عذر خواهی کوچک از خواننده هاشون، برای مدتی وبلاگ نویسی را کنار میگذارند، انگار من این روزا ذوق و شوق نوشتنم بیشتر شده. این چند روزه همش امتحان داشتم. از فردا هم چهار روز پشت سرهم امتحان دارم. اما هیچ وقت به یاد ندارم توانسته باشم جزوه یک درس را کامل بخونم و برم سر جلسه امتحان. اغلب یکی از توصیههایی که میشه اینه که چند ساعت قبل از امتحان دیگه نباید درس خوند. اما من همیشه تا آخرین دقایق مونده به شروع امتحان سرم تو کتابه و دارم درس میخونم و جالب هم اینجاست که تا هر جا که خونده باشم، به راحتی به سؤالهاش جواب میدم. اما هیچ وقت نشده که وقت کنم یک جزوه یا کتاب را کامل بخونم. مثلا همین امروز امتحان داشتم و با اینکه دو روز براش وقت داشتم از دیشب شروع به خوندنش کردم. امروز هم همه سوالها را جواب دادم به غیر از سؤالهایی که از دوفصلی اومده بود که من نخونده بودم! به هر حال اینم یه نوع درس خوندنه اما من به هیچ وجه امتحان کردن این روش را به شما توصیه نمیکنم.
نوشته شده در تاریخ 30/10/85 ساعت 1:12